مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

۶۱ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

پنجشنبه ی پیش، که با مامان رفتیم بازار،

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۸ ، ۰۵:۳۲
شاداب امیدوار

دیشب داداش بزرگه پرسید

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۸ ، ۰۵:۲۰
شاداب امیدوار

یکی از اخلاقای من این بود که به داداش سومی ارادت قلبیه خاصی داشتم بابت همینم وقتی مامانم همه چیمو میداد دستم و کاااااملا منو آماده میبرد به سمت مدرسه ای که کلا یا صد متر فاصله داشتیم باهاش یا همونم نداشتیم، بهش میگفتم مامان به علی بگو فاطمه گفت خدافظ

مامانمم میخندید هیچی نمیگفت اونوقتا نمیفهمیدم مامان چرا اینطوری بهم میخنده الان میفهمم چون بدون در نظر گرفتن محبتای بی دریغ و بی چشمداشت مادرم از خود ایشون خداحافظی نمیکردم


جالب اینجاست بارها پیش اومده پسر همین برادرم به بقیه گفته به عمه جون بگین حسین گفت خدافظ:)))

و همه میخندن....چون تاریخ تو خونه ی کوچیک ما در حال تکراره...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۸ ، ۰۵:۰۸
شاداب امیدوار

دیروز صبح وقت اذان امیرعباس بیدار شد اومد رو سکو کنار من و خواهرم که رو زیر انداز بابام نشسته بودیم بابام چشاشو باز کرد عباسو دید خندید گفت بیدار شدی؟ بیا تو بغل بابا

عباسم رفت تو بغل بابام پشتشو کرد به بابام و خودشو چسبوند به سینش و گم شد تو بغلش

کوچولوووووووووی ناز

یاد بچگیام افتادم، من و داداش چهارمی بغل بابام میخوابیدیم بعد داداشم مثلا دستشو انداخته بود دور بابام و داشت قربون صدقه های شیرینه بابامو دریافت میکرد در واقع دستشو آورده بود این ور که از بازوی من یه نیشگون بگیره:))) و وقتی جیغ من در میومد بابام از من حمایت میکرد ولی داداشم هنوزم تو بغلش بود

چقدر خوب بود....

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۸ ، ۰۵:۰۳
شاداب امیدوار

سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی

خطاب امد که واثق شو به الطاف خداوندی

دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصودست

بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۸ ، ۰۵:۴۰
شاداب امیدوار

به خاطر میاورم که چقدر برادرم را دوست داشتم که بارها بدون اینکه صدای ماشینش را شنیده باشم دویده بودم جلوی در چون یکی درون من فریاد میزد برادرم پشت در ایستاده و وقتی در باز میکردم همسرش میپرسید ما که هنوز در نزدیم ؟چطور آمدی در باز کنی؟ و من میگفتم دلم گفت علی پشت در ایستاده...و همان دلی که انقدر آرام بود الان هزار پاره ست...پیر و چرک و خشن شده

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۸ ، ۰۵:۱۵
شاداب امیدوار

دارم فک میکنم شاید حق با سیاه با عطره...

شاید من یکی به نعل میزنم یکی به میخ...از غروب که دقت کردم میبینم تضاد در من خیلی زیاده برای همینم تکلیفم با خودم معلوم نیست و مسیر بلندی برای پیمودن در این راستا پیش رو دارم است اش(به قول متین:)  )

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۸ ، ۰۴:۳۶
شاداب امیدوار

مرورگرم که حذف شد از روی آمارگیر وبلاگم تونستم شماره ی نسخه شو پیدا کنم و از سایت اصلی دانلودش کنم آخه هرجا تونت نوشته بود دانلود الکی بود تاریخ اعتبار لینکشون تموم شده بود

در نتیجه هم از سر در گمی در اومدم هم راااااااحت از منبع اصلیش گرفتم خیلی کیف داد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۸ ، ۰۴:۳۲
شاداب امیدوار

عکس پروفایل اینستا گرامِ گرامم

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۸ ، ۰۴:۲۹
شاداب امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۰ تیر ۹۸ ، ۰۴:۱۹
شاداب امیدوار