مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

۴۳ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۹ ، ۲۲:۱۸
شاداب امیدوار

کی باشه بابا که وقتی میخوام آب بخورم اول برای شما بیارم...

کی باشه شبا براتون سجاده پهن کنم شما نماز شب بخونید و منم پشت سر شما قامت ببندم

کی باشه کنار سفره ای بشینم که شما بالای اون مجلس نشستین

کی باشه من ببینم شما روی اون مبل بالای اتاق نشستین، یا متکایی که شب میذارم وسطش گود شده و من خوشحال شم که شما مهمون آدمی مثل من شدین

آخه پس کی میاین؟

من چشم به راهتونما...

ممنون که دعامون میکنید

شما برکت تمام آفرینش هستید، کاش من هزاران هزار جان داشتم تا هر بار مشتاقتر فدای شما بشم، نمیدونم چطوری بگم فقط خدا کنه قبول بشم...

 

بابا جان دلم میخواد نذر ظهور پخش بکنم، دلم میخواد انقدر پول و توان و معرفت داشته باشم که تا زنده ام هر کی هر چی نداشت راحت بیاد از خونه من ببره بگه این شیعه ی حضرت صاحبه، دست رد به سینه ی محتاج نمیزنه دلم میخواد منو به شما بشناسن، منو نبینن، از من به شما برسن، که منم به شما رسیده باشم...

گریه هام از دلتنگیه، وگرنه من همیشه راضی و صبور و امیدوار می مونم به امید خدا...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۹ ، ۱۶:۳۹
شاداب امیدوار

 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۹ ، ۰۱:۳۴
شاداب امیدوار

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۹ ، ۱۸:۲۱
شاداب امیدوار

دیوانه نیستم که هر شب کاور مبل گوشه بالایی اتاق پذیرایی را برایتان مرتب میکنم

که میایم توی هال روبروی در مینشینم تا اگر بیایید به احترامتان برخیزم

که هر بار به ساعت نگاه میکنم فکر میکنم یعنی الان کجاهستند؟ چکار میکنند؟ نیمه شب ها فکر میکنم الان در کدام کوچه به تکاپوی کمک به یتیم و فقیری، یا چشمانتان ...نکند تر باشد؟

یا اینکه کنار سفره فکر میکنم یعنی الان چیزی میل کرده اند؟

یا اینکه وقتی خیس عرق در حال کار طاقت فرسا، دانه های درشت عرق پیشانیم را رد میکنند و از پشت پلک هایم مثل اشک پایین میریزند مسرور و شادمان به حلال بودن نتیجه ی کارم فکر میکنم که شاید در وعده ای سعادت پذیرایی از جنابتان دست داد و از شوق این رویا با تلاش بیشتری ادامه میدهم...

دیوانه نیستم

فقط منتظر قدوم مبارکتان هستم منت بگذارید و بر دیدگانم قدم بگذارید... راستی بابا جانم، بابا صاحبم...حالا حتما نماز شب میخوانید آری؟

به حال زار این غفلت زده بی نوا هم در قنوت نمازتان دعایی میکنید؟

من که مومن نیستم اما بسیار محتاج اللهم اغفر هستم

باشد که به یمن دعای حضرتتان این خسران زده هم به نوایی از جنس ایمان و تقرب دست یابد

انشاءالله...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۹ ، ۰۲:۵۳
شاداب امیدوار

امشب از ساعت ۲بامداد تا اذان صبح هرڪس حاجتی داره دعا ڪنه چون امشب بعداز۱۱۰۰سال ماه به دورخانه ی ڪعبه 
می چرخد هرڪس به۵نفر خبردهداولین دعا نصیبش می شود التماس دعای ظهور 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۹ ، ۲۳:۴۰
شاداب امیدوار

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۹ ، ۲۳:۰۱
شاداب امیدوار

جناب آقای یوسف داور پناه

هر کی تونست جواب بده یه جایزه داره

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۹ ، ۱۸:۴۹
شاداب امیدوار

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۹ ، ۲۱:۳۰
شاداب امیدوار

وقتی خانوم ابریشمی بچه بود، یه بار آرام خواهرم، ازش پرسید:

عزیزم وقتی بری کربلا زیارت چیکار میکنی؟!

خانوم ابریشمی هم که حدودا دو ساله بود گفت 

میرم براشون آب میبرم...

واقعا کاش میشد...

البته شایدم کمک به یه مستمند برای خدا خیلی با ارزش باشه اونم یه ایستادن مقابل یه ظلمه دیگه

کل ارض کربلا...کل یوم عاشورا...

همین تن ندیم به خفت و ذلت خودخواهی خودش جهاد و نعمت بزرگیه

خانوم ابریشمی ما، ازونجایی که مراد ۹ ساله بود، و همیشه آرزومندان آمدنش اطرافش بودن، و در حال گفتگو باهاش بودن، همون یه سالگی خیلی خوب حرف میزد الحمدالله...

الهی که زندگیش پر از نگاه پر مهر خدا باشه، اونقدر زیاد که فکر و ذکرش هرگز لحظه ای از بابا صاحب دور نباشه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۹ ، ۰۲:۴۸
شاداب امیدوار