مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

۸ مطلب با موضوع «خاطرات امربمعروف و نهی‌ازمنکر» ثبت شده است

خدا بده برکت😅 توی وبلاگم یه پست درباره امربمعروف و نهی‌ازمنکر گذاشتم چیا زیرش نظر نذاشتن🤣  چرا گاهی فکر می‌کنیم دین محل اعمال سلیقه‌ست؟😂 میگی خدا گفته اینجوری کنید میگن ولی بنظرم اشتباهه🤣🤣🤣🤣 خب اگه قراره خدایی کنی برو به بنده‌های خودت خدایی کن. ول کن ما رو ما خدای یگانه رو قراره بپرستیم  تو که یگانه نیستی چند میلیارد دیگه عین خودت ازت هست😅😅😅😅 اگرم بنده‌ای  خب بگو بنده کدوم خدا بازم اگر بنده کسی دیگه هستی به جز الله، خب برو بپرستش دیگه چرا توی دین و اعتقادات ما دخالت میکنی؟ به قول خود خدا توی قرآن، روز قیامت همونم ازت بیزاره . و نمیتونه نه این دنیا، نه اون دنیا نجاتت بده اگرم خدای یگانه رو میپرستی خب خداروشکر  پس این ان قلت‌ها چیه میاری؟ جدی نکنه فکر کردن خدا هستن یا مرجع تقلید؟ یا نکنه فکر کردن دین هم مثل لباسه، تابع سلیقه؟!!!!  جدا فازتون چیه؟

 

اصلا چقدر درباره امربمعروف و نهی‌ازمنکر مطالعه کردید؟

میدونید مثل نماز واجبه و باهاش سر جنگ دارید؟

خبر دارید هر کی امربمعروف و نهی‌ازمنکر رو انجام نده به جنگ با خدا برخاسته؟

چند تا حدیث درباره‌ش خوندید؟

چند تا آیه؟

 

اگر بنا بود امربمعروف و نهی‌ازمنکر فقط واسه پیامبر و معصوم واجب باشه، پس چرا خدا به همه واجبش کرده؟

 

 

راستی ببخشید شما کدوم مرجع تقلید بودید؟ 🙄میخوام بدونم واسه کم و زیاد کردن تعداد رکعتی نماز هم فتوا سفارشی میدید؟ یا فقط واسه امربمعروف و نهی‌ازمنکر کار میکنید؟😆😁

 

اگر هم کیش هستیم تشریف داشته باشید جواب شبهاتتون رو دریافت کنید.

در عکس و کلیپ و به مرور مطالب ارائه میشه.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۰۱ ، ۰۲:۰۹
شاداب امیدوار

چند روز پیش توی یک گروهی، یکی اومد خیلی بر علیه حجاب و غیره صحبت کرد.

خیلی براش دلیل آوردیم و نه اون زیر بار رفت نه ما

تهش منم نامردی نکردم

رفتم یک کانال آموزش امربمعروف و نهی‌ازمنکر ساختم و اومدم تگ کانال رو به همه اون گروهه دادم. از طرف هم تشکر کردم که باعث شد چنین فکری به سرم بزنه

توی یک سکوتی فرو رفتن

توی یک سکوتی فرو رفتن که نگوووو

آخیشششش دلم خنک شد.

آخه هر جا کم می‌آوردند استدلال و منطق رد کنار می‌گذاشتند توهین و برچسب و هوچی‌گری و

... راه مینداختن

منم تصمیم گرفتم به جای دفاع حمله کنم. کانال ساختم و با نادانی نسبت به این دو فریضه میجنگم.

 

 

بعدم برای اولین بار یک بیت سالم و مرتبط و پیوسته سرودم اونم درباره امربمعروف و نهی‌ازمنکر

تقدیم به شما:

امر به معروف کن تا ندهندت به باد

نهی ز منکر نما تا نرود دین ز یاد

 

 

 

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۰۱ ، ۰۲:۳۵
شاداب امیدوار

توی یه جمعی نشسته بودم نمیدونم چی شد که حرف به اینجا رسید و تعریف کردم که توی یکی از کتاب‌ها از قول شیخ رجبعلی خیاط گفتن به نامحرم نگاه نکنید، اگر هم نگاهتون افتاد بگید یا خیر حبیب و محبوب صل علی محمد و آل محمد. این خیلی اثر داره

دیدم که براشون عجیب بود وشروع کردن به خندیدن و مسخره کردن که آخه خیلی زیاد چشممون میفته و مگه میشه آدم به نامحرم نگاه نکنه؟ و با حالت تمسخری داشتن ادامه میدادن. وقتی نگاهشون میکردم یاد فال گرفتن هاشون افتادم اینکه یکی توی یوتیوب یه فالی گرفته بود و کلی افاضات کرده بود و اینا داشتن اونو برا الان خودشون حجت قرار میدادن و دنبال اثبات وقایع پنهانی پیرامون خودشون بودند.

یا فال قهوه و فال تاروت و .... و اینکه اگه اون زنِ بدحجابِ فالگیر اینو میگفت اینا قبول می‌کردند

ته ذهنم خندم گرفت که پس کی قراره عقل رو حجت قرار بدن؟ و درستی یا غلط بودن حرف آدما رو از این راه بفهمن؟

 

ازین افکار چیزی بهشون نگفتم فقط گفتم مرحوم شیخ رجبعلی زورتون نکرده، اگه فکر می‌کنید برای شما فایده نداره خب میتونید استفاده نکنید. دیگه لازمه مسخرش هم بکنید؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۷:۵۶
شاداب امیدوار

دلم گرفته

حوصله نوشتن ندارم

 

امروز رفتیم سر خاک خواهر مرحومم، بعد از خواهرم برای پسرخالم فاتحه دادیم. بعدش هم رفتیم سر خاک پدربزرگ  و مادربزرگ مادریم.

اونجا مشغول فاتحه خوندن بودیم، که یه دختر خانم نوجوون روبروی ما و نزدیک به جمعیت کمی کنار یک قبر رو به ما ایستاده بود، با اشاره دستم به جلوی سرم بهش گفتم موهاش پیداست و شالشو مرتب کنه. جالب بود با اینکه همیشه انتظار ندارم که همه گوش کنن ولی ایشون گوش کردن. فاتحه که دادیم، کنار قبر پدربزرگ و مادربزرگ یه بچه سادات هم دفن شده برای اونم فاتحه خوندیم می‌خواستیم بریم که من از مامان خواهش کردم بیاد با همدیگه بریم کنار مزاری که والدین و اقوام اون نوجوون ایستادن، برای عزیز اونا هم فاتحه بخونیم. مامانمم قبول کرد. وقتی رفتیم کنار اون قبر، یه پیرمردی داشت آویزهای زینتی میفروخت. چندنفر از خانوم‌های اون فامیل هم مشغول نگاه کردن بودن. من و مادرم هم فاتحه خوندیم می‌خواستیم بیایم که دیدم اون دختر نوجوون و یه دختر از خودش کوچیکتر اومدن جلو به آویزها نگاه کردن.از اونا خوششون اومده بود.داشتن به مادرشون اصرار میکردن که برای ما هم بگیر. و مادرشون هم قبول نمی‌کرد. بقیه خانمای مسن هم که تا حالا مشغول بازدید از همون آویزهای بودن بهشون میگفتن که لازم نیست. منم یکی برای اون دختر خریدم بهش هدیه دادم. مامانمم به اون دختر بچه یکی هدیه داد. آخرم گفت یکی هم برای خودمون بگیر. اون دخترا خیلی خوشحال شدن. یکی از همراهانشون پرسید چرا براشون خریدی؟ گفتم هدیه هست. چون این خانم اشاره کردم به همون دختر نوجوون، خیلی خانم محترمیه.من بهش تذکر دادم گفتم موهات پیداست پوشوندش. البته موهای شما هم بیرونه. بپوشانید لطفا.

بعد هم خداحافظی کردیم و برگشتیم.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۰۰ ، ۲۰:۱۶
شاداب امیدوار

بچه ها شما اینایی که این ویدیو میگه انجام دادید؟! تجربیات خودتونو بروز بدین نریزید تو خودتون 😀

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۳۸
شاداب امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۹ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۲۲
شاداب امیدوار

بچه ها اینجا رو ببینید

آموزش آشپزیه

بادمجونی هم دارهheartheartheart

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۸ ، ۱۴:۰۳
شاداب امیدوار

ولی خواستم تکرار کنم:)

زعفران با یخ خیلی بیشتر رنگ پس میده:)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۸ ، ۰۱:۱۲
شاداب امیدوار