مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

۳۸ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

چراااااااااااااااا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۱:۰۹
شاداب امیدوار

من چرخ خیاطی میخوام 

خدا جان واااااااااااااقعا دلم چرخ خیاطی میخواد

خواهش میکنم بهم بده

اگه صلاحم نیست،  پس چرا استعداد و علاقه اش رو بهم دادی؟ پس وسیله هم بهم میدی حتما

شاید باید صبر کنم هنوزم

ولی دیگه صبرم تموم داره میشه، همین الان الان الان الان الان بهم چرخ خیاطی میدی؟

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۲۹
شاداب امیدوار

خانه ای کو به دست اجانب شود آباد

ویران کنش آن خانه که بیت الحزن است....

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۰:۱۷
شاداب امیدوار

سالهاست هر وقت قرار است کسی به دیدارم بیاید، لباس های شاد و زیبا به تن می کنم، خود را بسیار وجیهانه می آرایم و به سختی به پیشوازش می روم، چون دیگر آن آدم گذشته نیستم! و البته نمیخواهم این را دیگران هم بدانند

مثل یک بنای در آستانه ی فروپاشی، پس از زلزله های سخت! که بخواهند ترک های در شرف روزنه شدنش را با رنگ و فرچه بپوشانند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۵:۰۲
شاداب امیدوار

امروز تولدمه

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۸:۵۱
شاداب امیدوار

خیلی خوبه که کسی باشه براش درددل کنی 💖

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۱:۳۲
شاداب امیدوار

امام زمانم عید برای خودتون و شیعیان عزیزتون مبارک💖

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۰:۲۵
شاداب امیدوار

زنگ زدم، چندتا غلط داشتم

غروب روز پنجشنبه باید سوره مدثر تا ۳۱ و جن تا ۱۲ مرسلات کامل مزمل کامل تحویل بدم

ان شاءالله

 

استاد دیگرمون هم فرموده بودند که آشپزخانه خود را به طور غیرمستقیم توصیف کنید، که موفق نبودم! 

خیلی سخت بود.... خیلی سخت، هر کاری میکنم مستقیم میشه:////

 

دو  تا خانوم اومدن خواستگاری، بدون اطلاع قبلی!!!! در حیاط باز کرده بودیم که مامان و علی با موتور برن برای کاشت سیفی جات

بذرها تازه آماده شده بود مامان میخواست چادر بپوشه که یهو دو نا خانم اومدن مکث هم نمیکردن اصلا

منم به سرعت از بهت درومدم و به مامان گفتم مامان اینا رو بگیر من رفتم😂😂😂😂 بعدشم به سرعت خودمو به طبقه بالا رسوندم بابا توی حال خوابیده بود آرام هم کنارش نشسته بود، گفتم آرام ! بدو حمله کردن 😂😂😂😂😂😂 آرام هم که اعصاب خط خطی و ادبیات منو میشناسه بی چک و چونه و چرا و چی شده و چطور و کیا؟ اومد کمک هرررررر چی وسایل تو  اتاق پذیرایی بود ریختیم اتاق بغلی درش هم بستیم پرده آشپزخانه هم کشیدم 

خیلی شگفت انگیز خدا کمک کرد آبرومون نره ، چون نصف اتاق نظافت اساسی کرده بودم و خیلی به هم ریختگی داشتیم...

اوضاع خیلی بحرانی شده بود

آخر هم  خواستگار آرام سنش باهاش همخوانی نداشت و منتفی و کان لیکن تلقی و ملغی گردید

ولی خدایی چه فکری میکنن بی خبر ماه رمضان میرن دختربینی و خواستگاری و .....

نکنید جدا، خیلی زشته....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۱:۱۱
شاداب امیدوار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۹:۱۹
شاداب امیدوار

اما پرسش تلفنی مربی قرآنم افتاده فردا😅

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۸:۳۳
شاداب امیدوار