مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

۲۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

تصمیم جمعی گرفته میشه، جمعی عمل میشه، و در نهایت حس بد قراره مهمون دل من باشه

اما من نمیپذیرم

من در نهایت آرامش، مشتاق و پذیرای امید در دلم خواهم بود، این تنها ماموریت حال حاضر من هست که فرمانروام بهم داده

پناه بر همین فرمانروا، این بدنهای ما هم قلمرو حکمفرمایی خودشه، حتما حکمتی هست، و با هر سختی آسانی خواهد بود، پس حتما خدا برای خواهرم و برای همه ی آفریده هاش خیر میخواد

انشاءالله حضرت صاحب هم که زودتر ظهور کنن بیماری ها و مشکلات هم ریشه کن میشن خواهر منم درمان میشه یا شفا میگیره

پناه بر فرمانروا الله

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۹ ، ۲۲:۱۶
شاداب امیدوار

بابا چی در پیش داریم؟

قراره چی بشه؟

دعای فرج شده آواز آرامش دلم

اونروز اگه توی آسانسور اون درمانگاه دعای عظم البلای شما رو نمیخوندم نمیدونم چی میشد...شاید از شدت فشار و سختی بعد از پیاده شدن دیگه نمیدونستم کجا باید برم

شاید برای همیشه ...مثل چند سال پیش و زیارت حضرت معصومه...من اگر شما رو نداشتم چقدر بدبخت بودم

شما مایه ی خوشبختی من هستید حتی وسط گرفتاری ها و  چه بسا که این مواقع بیشتر....

الحمدلله که سایه ی شما روی سرم هست روی سر عزیزانم...

بازم دعامون میکنید دیگه...

میدونم بابا...میدونم حضرت صاحب

از شما عزیزتر بین این آدما نیست آقا، امامم...امروز اولین روز محرم بود. تو دلم غوغا شده و زلزله به پاست برای بیقراری دل عزادار شما...انشاءالله که به همین زودی زود، زودتر از چشم به هم زدن ظهور شما محقق بشه و انتقام بانو فاطمه زهرا و امام حسین عزیزم رو میگیرید

من منتظرم، انشاءالله یاورتون باشم بابا...بین اییییییبن همه شیعه ی خوب که دارید من کجا جا دارم؟ خدا کنه درست بشم برای اینکه بدرد این بخورم فدای شما بشم خدا لیاقت بده

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۳۷
شاداب امیدوار

فرمانروای عزیزم

وسط تلخی ها هم باز تو شیرینی....

شیرینی این روزای تلخم دوستت دارم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۲۲
شاداب امیدوار

سلام بابا، اومدم خواهش کنم دعامون کنی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۲۷
شاداب امیدوار

ابراهیم بهم میگه آودو 😍

ابراهیمی که اونهمه تو بیمارستان...

ولی لطف خدا طبق اصول فرمانرواییش از مشکل ما، بزرگتر بود

این خدا همون خداست

حتما باز هم گشایش در راهه، من به خدا امید دارم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۹ ، ۰۳:۱۸
شاداب امیدوار

سلااااااااااااااام بابا...

خواهر جان بالاخره رضایت داد

و کارا داره روبراه میشه، نوبت هم بهمون دادن، کاش نوبت اینکه فدای شما بشم هم همینقدر آسون باشه

بابا...الحمدلله برای دارایی بعضی از شیعه هاتون

خوشبحال دست بخیرهاشون

کاش منم تو دم و دستگاه شما به یه دردی میخوردم...واقعا متاسفم که اون بچه با یه کیسه روی دوشش از کنار زباله ها گذشت و من براش کاری نکردم...من چه نسبتی با شما دارم وقتی انقدر بی خاصیتم برای درد شیعه های شما و برای دنیای آینده ی خودم...

 

بابا دلم برات تنگ شده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۵۴
شاداب امیدوار

سلااااااااااااااام امام زمان

سلااااااااااااااام امام عزیییییییزم

عید مباهله مبارک 

امروزم جاتون خیلی خالی بود...کاش میتونستم براتون هندونه خنک و شیرین بیارم...

فردا که برم بیرون اگر خدا روزیم کنه، حتما حتما دلم میخواد از طرف شما برای شیعه هاتون حالا هرچند نفر که خدا خواست هر چی که تونستم کار خوبی کمکی هر چی در توانم باشه اصلا...

ازم راضی هستی بابا؟

چطوری راضی باشی؟

 

برای زیارت شاه عبدالعظیم حسنی هم ممنونم، از دعای شما بوده حتما...

شب و روزتون بخیر بابا...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۹ ، ۲۰:۳۶
شاداب امیدوار

کمک میکنی دیگه...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۹ ، ۰۱:۰۶
شاداب امیدوار

امام زمان سلام 

آقا خیلی شرمنده هستم، انقدر درگیر این بودم که تو خونه ی روستایی بابام آرامش و آسایش برقرار باشه انقدری که به کاه و یونجه ی حیوونای حیاط پشتی فکر کردم به آخر و عاقبت خودم فکر نکردم...

به اینکه موظفم امربمعروف و نهی ازمنکر کنم، اینکه باید با شهامت از دین خدا پیروی کنم...

اینکه استقامت داشته باشم

دیروز که برای کارای درمان خواهرم مجبور شدم برم قیطریه و پشت بندش میرداماد و....هاج و واج داشتم بدن ها نپوشانده و در نتیجه خونهایی که به دل شما میشه میدیدم ومیدیدم سکوت منم تو این خفت و خواری جامعه بی اثر نیست...

میدیدم اگر بخوام و البته میخواستم هم که همه رو امربمعروف و نهی ازمنکر کنم اصلا نمیرسم به مقصد و باید ایستگاه بزنم...

میدیدم بدنهایی که فردای قیامت خوراک آتشند با وجود مهربانی ای که حتما درونشون هست...و با وجود کارای خوب زیادی که میکنند و سهمی از اون آتش که برای منم هست با وجود اینکه من اون کارو نمیکنم هرچند درون اونا از درون من به یقین پاکتر هست

خدا چطور ما رو ببخشه؟

وقتی دیگه غیرتی نیست؟ دینی نیست ادب و تواضعی نیست

پرستیدنی نیست

خدایا تو چقدر به ما رحم میکنی؟

تازه وقتی یاد گناهای خودم میفتم میفهمم چقدر بزرگوار و با گذشتی...

 

امام زمان جانم، دردت به جانم...تنها کاری که به فکرم رسید خریدن کمی شکلات بود به نیت هدیه به شما و نذر ظهور بلکه در مهمانی شما دلهاشون آروم بگیره و به خودشون بیان بلکه به هوای بارانی شدن دلهای اونا شما هم برای من و عاقبت بخیری من بخشیده شدنم دعا کنید که من از اونا گرفتارترم...

درد دوری شما رو علاوه کنید به شرمندگیم از کارنامه...که یکی از یکی سنگینتر هستند

آقا از بعضیا خیلی خواهش کردم برنداشتن، دست ردشون به سینه من بوده، شما ناراحت نشید، از دعای خیرتون محرومشون نکنید، خواهش میکنم

 

آقا جای شما...نمیدونم بگم خالیه؟ با چه رویی بگم بیا وقتی انقدر غافلم...دعا میکنم خدا منو برای یاری امر ظهور شما بیدار و زلال کنه...

دیشب خواب قشنگی دیدم، یه جاهاییش سخت و دلگیر بودها ولی اگر به وقوع برسه من خوشبخت میشم مثل صاحب ذوالفقار ، انشاءالله...ینی میشه بابا صاحب؟ینی میشه؟

اگر عمرم به دنیا بود یا اگر خوشبخت شدم...در هر صورت خواهش میکنم برای اون آقایی که از روی لطف از عمده دستمزدش گذشت، دعا کنید، اما بیشتر آرزومندم که خودتون یه جوری رضایت خدا رو بگیرید و کمک کنید زیر دین کسی نرم و کمک کنید پرداخت کنم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۱۴
شاداب امیدوار

سلام امام کاظم

تولدتون مبارک

سال با شهادت شما و حتما دعای خیر شما شروع شد

بازم اومدم در خونه ی شما...امام کاظم گرفتارم دعام میکنید؟

دلم....براتون تنگ شده و پر از امید به خداست

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۴۵
شاداب امیدوار