مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

شباهنگ:
دلم برای روزهایی که عزیزی نقاشی میکشید و من نگاه میکردم، تنگ شده
دلم برای روزهایی تنگ شده که برای بچه ها عروسک نمدی می دوخت
یا با هم گلسازی میکردیم، یا با نمد، یا با کاغذ کشی
یا دوز ۱۲ تایی بازی میکردیم و همیشه عزیزیم برنده می شد
وقتهایی که یهو وسط کار برام چایی می آورد
یا من بچه بودم و عزیزیم کار داشت، بند میکردم که دلم میخواد موهاتو شونه بزنم، مینشست تا دل من راضی باشه به اینکه موهای بلند خرمایی و قشنگشو زیر نور آفتاب که از پنجره می تابید، بازی بازی شونه بزنم
روزایی که دلش میگرفت ولی چیزی نمیگفت
وقتهایی که براش کادوی تولد میگرفتم و سارا کیک میپخت و عزیزیم خوشحال می شد
یا همین یلدای آخر
غریبانه، دو نفره، با مشاعره ای که خودش برنده اش بود به سر رسوندیم
یلدایی که بیشتر از میوه و آجیل غصه خوردیم، ولی لابلای جک و لطیفه ها پنهانش کردیم
چون هنوز زنده بود، و امید داشتیم
یلدایی که ۸ شب بعدش رفت
به قول بچه‌ها رفت پیش خدا...
اگه امشب میتونستم یه آرزوی متفاوت داشته باشم میگفتم کاش از اینجا به اون  "پیش خدا" راهی بود
یه صلوات هم براش بفرستید دعاتون میکنم

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۳۰
شاداب امیدوار

سلام امام زمانم

سحرتون بخیر آقا

آقا، دلم گرفته و تنگه

البته برای اتفاق تازه هم خیلی خوشحالم

ولی انگار که قلبم مثل لیوانی شده که همزمان هم چای داغ داخلش هست، هم آب یخ

امیدوارم یخ غصه با داغی شادی ذوب بشه

امام زمان جانم 

کمک...............

خب؟!

دوستتون دارم آقا

خب؟!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۹ ، ۰۴:۱۶
شاداب امیدوار

خداجان 

خیلی وقته که برات ننوشتم

مواظبم باش، خب؟!

نه شکننده شده باشم

کلا شکستم

ویران

لابد قراره دوباره منو بسازی

آره؟!

قراره بهتر بشم؟

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۱۸
شاداب امیدوار