مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

عید مبعث شده

پنجشنبه ست، اصطلاحا، جمعه غریبان

کلی کار دارم، و کلی هم درد، با این کمر درد شدید، نشسته، با جارو روغنی کل خونه رو جارو کشیدم

ممکنه بعد از ظهر، درب آرامستان بسته باشه، در اونصورت همه ی عزیزانی که اهتمام جدی در شکستن دل بنده داشته اند، احتمالا، جهت در آوردن ادای، ادای احترام، تشریف بیارن منزل

منم با این کمردرد باید ازشون پذیرایی کنم

دیگه حتی نمیگم کاش محمدعیسی زنده بود تا الان بهم کمک کنه، چون اگر اون خدابیامرز هم زنده بود تا الان ازدواج کرده بود و حتما همسر اونم مثل یکی از این دسته گل ها میشد، که دوست دارن منو آزار بدن...

 

خلاصه که امیدوارم برسم کارهام انجام بدم

برای روزهایی که مهربان بودم از خودم دلخورم، کاش از اول با همه مثل خودشون رفتار میکردم...

شایدم نه.... خندیدن بالاسر جنازه از من بر نمیاد، خدا نکنه بر بیاد

دیگه نمیدونم چطوری سر کنم؟

فقط میرم اتاق پایینی، بلکه تا وقتی تشریفشون میکشن پشت سرشون میبرن، از دست بی ادبی هاشون در امان باشم!!!!

 

خدایا ممنون واقعا، که هر کی دلمو شکست بردی زیارت

دستت درد نکنه

منم اینجام 

احیانا!

دلت میخواد به منم محبت کنی؟

من که خیلی دلم میخواد

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۹ ، ۱۱:۰۴
شاداب امیدوار

حالم خیلی بهتر شده

انقدر که چند روزی میشه دیگه داد نمیزنم

فقط گریه میکنم

 

جالبترین قسمتش اینه که اون آدمی که تا این اندازه ناراحتم کرده، حتی نمی دونه چکار کرده با دل شکسته ی من

و تازه وقتی بفهمه، شاید خوشحال هم بشه

 

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۹ ، ۱۲:۲۲
شاداب امیدوار

بعد از ۴ ماه دربدری توی بیمارستان ها، برمیگردم خونه، دو بار کرونا گرفتم،خانوادم، همه مریض شدن

با کمک الهی خوب شدن

خواهرم از سرطان میمیره

هنوز به هفته نکشیده، ۴ شب نخوابیدم

تازه طرف اومده مهمونی ۷ شب، برای شام، نشسته روبروم ، تنها گیرم آورده، بهم میگه چرا اینجوری با من سرد برخورد کردی؟ میخوای نفرینت کنم؟؟؟؟ از خدا صبر میخوام میگم اینا که میبینی کافیت نیست؟ راضیت نمیکنه؟ نه؟!

توی دلم میگم خدایا ممنون که بهم صبر میدی

نفس عمیق میکشم دوباره میگم

عزیزم تو برای من محترمی

دست بردار نیست

باز میگه، نمیدونم چرا؟ ولی دیگه باور نمیکنم

میگم چون محبتت به من زیاده، دست خودت نیست این همه بزرگواری...

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۵۱
شاداب امیدوار