مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

الهی خیر ببینی

يكشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۸، ۰۵:۴۰ ق.ظ

سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی

خطاب امد که واثق شو به الطاف خداوندی

دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصودست

بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی

صدای حاج داداش تو ذهنم میاد که اینو میخونه، نمیدونم شعرو درست یادم مونده یا نه

یه بار که میخواست بره شهر دانشگاهش من و بابامم باهاش رفتیم بخاطر بابا یا من یا خودش یا قسمت ما رو برد قم زیارت حضرت معصومه گفت از شهر دانشگاهش تا قم دور نیست...تو مسیر همش یه مصرع اول هر غزلی رو میخوندم ایشون همه شو میخوند....و یاد داداش بزرگه میکرد که هم خیلی قشنگ میخونه همم همیشه با هم خیلی حافظ میخوندن...زیبا خوندن ایشون و عشق من باعث میشد زیباییش برام دو چندان بشه، بین راه لواشکم خریدیم دلتون نخواد نه ازین لواشکا که به درد نمیخورنا لواشکش قطور بود و خوشمزه زرشک و زردآلوشو خریدیم...الانم دهنم آب افتاد آوردم با قیچی تیکه تیکه کردم هر روز چندتا بین بچه ها تقسیم میکردم...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۸/۰۴/۳۰
شاداب امیدوار

نظرات  (۳)

۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۳:۲۸ معلمی از جنس اینده
سلام خیلی خوب بود.
پاسخ:
سلام
ممنون:)

از چهره، افروخته ،گل را ،مشکن!
افروخته، رخ مرو، تو دیگر ،به چمن!
گل را ،تو دگر، مکن خجل ،ای مه من !
مشکن ،به چمن، ای مه من، قدر سخن ! 

سعدی
پاسخ:
عالیه...
ممنون
واقعا چرا خجالت نمیکشید . 
واقعا چرا اینهمه پست از اینور و اونور بر میدارید
واقعا چرا ......

الان متوجه شدید که من نهج البلاغه میخونم . یا بیشتر توضیح بدم 
خخخخ
پاسخ:
وی خجالت را کشید دارد رنگش میزند:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">