مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

نذر ظهور، کو به کو میبرم از برای دوست...

سه شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۱۴ ب.ظ

امام زمان سلام 

آقا خیلی شرمنده هستم، انقدر درگیر این بودم که تو خونه ی روستایی بابام آرامش و آسایش برقرار باشه انقدری که به کاه و یونجه ی حیوونای حیاط پشتی فکر کردم به آخر و عاقبت خودم فکر نکردم...

به اینکه موظفم امربمعروف و نهی ازمنکر کنم، اینکه باید با شهامت از دین خدا پیروی کنم...

اینکه استقامت داشته باشم

دیروز که برای کارای درمان خواهرم مجبور شدم برم قیطریه و پشت بندش میرداماد و....هاج و واج داشتم بدن ها نپوشانده و در نتیجه خونهایی که به دل شما میشه میدیدم ومیدیدم سکوت منم تو این خفت و خواری جامعه بی اثر نیست...

میدیدم اگر بخوام و البته میخواستم هم که همه رو امربمعروف و نهی ازمنکر کنم اصلا نمیرسم به مقصد و باید ایستگاه بزنم...

میدیدم بدنهایی که فردای قیامت خوراک آتشند با وجود مهربانی ای که حتما درونشون هست...و با وجود کارای خوب زیادی که میکنند و سهمی از اون آتش که برای منم هست با وجود اینکه من اون کارو نمیکنم هرچند درون اونا از درون من به یقین پاکتر هست

خدا چطور ما رو ببخشه؟

وقتی دیگه غیرتی نیست؟ دینی نیست ادب و تواضعی نیست

پرستیدنی نیست

خدایا تو چقدر به ما رحم میکنی؟

تازه وقتی یاد گناهای خودم میفتم میفهمم چقدر بزرگوار و با گذشتی...

 

امام زمان جانم، دردت به جانم...تنها کاری که به فکرم رسید خریدن کمی شکلات بود به نیت هدیه به شما و نذر ظهور بلکه در مهمانی شما دلهاشون آروم بگیره و به خودشون بیان بلکه به هوای بارانی شدن دلهای اونا شما هم برای من و عاقبت بخیری من بخشیده شدنم دعا کنید که من از اونا گرفتارترم...

درد دوری شما رو علاوه کنید به شرمندگیم از کارنامه...که یکی از یکی سنگینتر هستند

آقا از بعضیا خیلی خواهش کردم برنداشتن، دست ردشون به سینه من بوده، شما ناراحت نشید، از دعای خیرتون محرومشون نکنید، خواهش میکنم

 

آقا جای شما...نمیدونم بگم خالیه؟ با چه رویی بگم بیا وقتی انقدر غافلم...دعا میکنم خدا منو برای یاری امر ظهور شما بیدار و زلال کنه...

دیشب خواب قشنگی دیدم، یه جاهاییش سخت و دلگیر بودها ولی اگر به وقوع برسه من خوشبخت میشم مثل صاحب ذوالفقار ، انشاءالله...ینی میشه بابا صاحب؟ینی میشه؟

اگر عمرم به دنیا بود یا اگر خوشبخت شدم...در هر صورت خواهش میکنم برای اون آقایی که از روی لطف از عمده دستمزدش گذشت، دعا کنید، اما بیشتر آرزومندم که خودتون یه جوری رضایت خدا رو بگیرید و کمک کنید زیر دین کسی نرم و کمک کنید پرداخت کنم...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۲۱
شاداب امیدوار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">