مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

۱۳۴ مطلب با موضوع «خاطرات شخصی» ثبت شده است

سوره مرسلات مرور کردم

مزمل هم همینطور

سوره مدثر باید دوباره مرور کنم، و سوره جن هم سه آیه جدیده مونده

خدا کنه برسم بخونم، و حفظ کنم

گوش کردن هم خوبه، یه ذره حساس شدم به صدا، در حدی که گاهی صدای کشیدن دستم روی پوست صورت خودم اذیتم میکنه...

کم خوابیدم، صبح ۵، ۱۰ نشده هم بیدار شدم

 

دلم میخواد زندگیمو تغییر بدم

باید برنامه‌ریزی دقیقتری داشته باشم و بیشتر تلاش کنم

نیاز به تفریحات تازه دارم، اما زیاد چیزی به ذهنم نمیرسه

شاید یک جلد کتاب سودوکو خوشحالم کنه، یا یه کمی خیاطی

تازگیا دو تا لباس برای خواهرم دوختم، گاهی سربه سرش میذارم میگم عههههه؟ این چه خوشگله!!! کی گرفتی؟ از کجا خریدی؟ آرامم میگه نخریدم که، آبجیم دوخته، میگم وااااااااااااای خوشبحالت! چه خواهر خوبی... بگو یکی هم برای من بدوزه

آرامم میگه حالا ببینم چی میشه، بچه خوبی باشی شاااااید بهش گفتم:) 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۲:۳۴
شاداب امیدوار

خانما همیشه گرفتار ۲ تا سوال بزرگن

اولی رو همه می دونن،  چی بپوشم؟!

دومی که الان مشکل منم هست، چی بپزم؟!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۱:۵۹
شاداب امیدوار

دوشنبه، سوره مرسلات کامل، سوره مزمل کامل، سوره مدثر تا ۲۰، و سوره جن تا ۸ باید تحویل بدم، بی غلط، هر روزم ۲ خط از سوره مدثر باید حفظ کنم که تکمیل شه.

 

اعصابم خورده، به دلایلی

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۲:۰۷
شاداب امیدوار

یکی از شیرین ترین فرامین استاد نویسندگی اینه که بااااااااااید روزی حداقل نیم ساعت کتاب بخونیم😅منم حرف گوش کن....

الان ۵۰ دقیقه مطالعه کردم، اما دیروز توی تمرین کلاسی متوجه شدم واژه هایی که استاد انتخاب میکنه قدرت ترسیم و انتقال احساس و وضعیت درش بیشتره، اصلا با واژه های ما قابل مقایسه نیست.

مربی قرآن هم فرمودن غروب زنگ بزن

امروز خیلی کاری نکردم. دیشب دیر خوابیدم و امروز هم زود بیدار شدم و حس ناراحتی برای کمبود خواب، از خود کمبود خواب بیشتر اذیتم میکنه 😁

همیشه صبح ها سخت بیدار میشم،مگه اینکه مسئولیتی رو قبول کرده باشم.

در غیر این صورت هیچکس از دستم در امان نیست، حتی خودم

مدتیه درد سمت چپ قفسه سینه ام خیلی زیاد شده، نمیدونم جو گرفته منو یا واقعیه، ولی قشنگ حس میکنم چند ماهیچه کوچولو و هلالی که به هم پیچیده شدن درون قفسه سینم درد میگیره، اما چیزی که باعث میشه فکر کنم قلبم نیست و شاید جو باشه اینه که عمقش زیاد نیست و البته خیلی هم به مرکز نزدیک نیست

هر چی که هست دعا میکنم همیشه سلامت باشم

نمیخوام بمیرم

ان شاءالله شهید بشم.

جدیدا یه کم بیشتر کظم غیظ میکنم شکر خدا، چون میگم شاااااااااید دعام مشروط مستجاب شده باشه، با بداخلاقی از خودم نگیرمش

اما اینطوری نیست که دلخور نشم فقط سعی میکنم با احتیاط دلخوریمو بروز بدم که ظاهرا بقیه هنوز متوجه این احتیاط نشدن برای همینم فکر میکنم تلاشم در این زمینه اصلا کافی نبوده.

دیشب هم همه رو بخشیدم و براشون دعا کردم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۳:۰۱
شاداب امیدوار

صبح ساعت ۷ به بعد خوابیدم

تاااااا ۱۲ ظهر

الان خیلی سرحالم

دارم خونه تمیز میکنم و قرآنم مرور میکنم

رمانامم خوندم

بعدازظهر هم کلاس

مشقامم ننوشتم😁

الان فققققط آیه ۴ و ۵ سوره جن باید حفظ کنم و یک دنیا مرور دارم البته دلچسبه

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۵:۰۴
شاداب امیدوار

فکر اینکه حتی من با این همه سادگی بازم باعث میشم یکی دیگه به لباسهاش با ناراحتی نگاه کنه خیلی آزاردهنده ست

رفتم نونوایی ، این خانم اونجا بود

واقعا ناراحت شدم، همیشه فکر میکنیم بقیه چقدر بیشتر از ما دارن. کی وقت میکنیم این همه ناشکری رو با خودمون همه جا بکشیم؟ چرا برای تشکر از خدا مثل نانوای روستا، دست  به جیب نمیشیم؟ خدا ازشون قبول کنه، بربری امروز صلواتی بود

نیاوردم که بمونه برای بقیه

ولی از خودم برای لباسهایی که تلاش کردم ساده انتخاب کنم و موفق نبودم، خجالت کشیدم. درسته که ثروتمند نیستیم اما خیلی از ما گرفتارتر زیاده، باید حواسمون به اونا باشه نه اونایی که شیکتر از ما می پوشن

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۷:۳۹
شاداب امیدوار

بعد از ۴ ماه دربدری توی بیمارستان ها، برمیگردم خونه، دو بار کرونا گرفتم،خانوادم، همه مریض شدن

با کمک الهی خوب شدن

خواهرم از سرطان میمیره

هنوز به هفته نکشیده، ۴ شب نخوابیدم

تازه طرف اومده مهمونی ۷ شب، برای شام، نشسته روبروم ، تنها گیرم آورده، بهم میگه چرا اینجوری با من سرد برخورد کردی؟ میخوای نفرینت کنم؟؟؟؟ از خدا صبر میخوام میگم اینا که میبینی کافیت نیست؟ راضیت نمیکنه؟ نه؟!

توی دلم میگم خدایا ممنون که بهم صبر میدی

نفس عمیق میکشم دوباره میگم

عزیزم تو برای من محترمی

دست بردار نیست

باز میگه، نمیدونم چرا؟ ولی دیگه باور نمیکنم

میگم چون محبتت به من زیاده، دست خودت نیست این همه بزرگواری...

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۵۱
شاداب امیدوار

سوال طرح کردم، عکس فرستادم، واضح نیست، باید ویس بفرستم😑

دیشب رفتم خونه، با هیشکی روبوسی نکردم حتی دست هم ندادم، و کلا با ماسک بودم

ولی خیلی خوب بود، دلم تنگ  شده بود، صبح خواهرم رفت سراغ گاوها، برادرم بسته های علوفه رو جابجا میکرد، نخپئی هام جوجه درآوردن، و من  انقدر دیر برگشتم خونه که اونا خیلی بزرگ شدن با این حال، هنوزم عدسی بیش نیستن 😂

دایی محمدرضا اومد، مامانمو ندید، چون جابجا شده بودیم  که من  برگشته بودم

بعدش رفتیم دکتر، دکتر هم گفت عزیزی هنوز ناقل باشه شاید، باید تست بده، عزیزی هم  از تست فراری!

منم برگشتم توی قرنطینه...مامانم رفت خونه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۹ ، ۲۳:۴۵
شاداب امیدوار

هنوز ۴۵۰۰ کم دارن

دلیل اینکه از اعضای کانالشون کمک خواستن اینه که هیچ حمایت مالی ای از طرف هیچ سازمان دولتی ندارن، و دارن بیشتر فعالیت هاشون مثل همون کلاس ها رو هم رایگان ارائه میدن

کاش میتونستم از این موقعیت برای آخرتم استفاده کنم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۹ ، ۰۹:۵۶
شاداب امیدوار

دیگه مثل سابق نیستم

اینکه خوبه یا نه؟!

نمیدونم

 

فقط میدونم با دیدن خواستگار نه خجالت میکشم نه حسی دارم

هیچی

آدمی که اعتمادش میشکنه فرق زیادی با یه مرده نداره

زندگی سخت میشه

باید به یکی تکیه کنی، ولی نیست، و خودتم اجازه نمیدی باشه

این سخته

فکر آینده ی نامعلوم که هرچی بیشتر میدوی کمتر میرسی سخته

و نشونه ی اینه که من هنوز درست و حسابی توکل نکردم

میخوام خودمو بسپارم به خدا

بیخیال و آسوده خاطر بشم

اینطوری بهتره

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۹ ، ۱۱:۳۸
شاداب امیدوار