مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

خاطره خنده دار از کودکی

چهارشنبه, ۱۸ فروردين ۱۴۰۰، ۰۱:۰۷ ق.ظ

شباهنگ:
ما بچه بودیم یه بازی بود به نام :

«همه ساکت بودند ناگهان خری گفت» …

ما یه بار معلممون نیومده بود. سر کلاس این بازی رو داشتیم
همه دقت میکردیم ببینیم آخر کی طاقت نمیاره حرف می زنه
کلاس که ساکت شد، مدیر شک کرد چرا ساکتیم، اومد درو باز کرد گفت چیکار میکنید؟
خیلی لحظات سختی بود نه میشد بخندیم نه میتونستیم که نخندیم🤣🤣🤣🤣🤣

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۱/۱۸
شاداب امیدوار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">