مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

۸۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۰۵
شاداب امیدوار

خدا جان ممنونم که هر روز داری سبک زندگیمو به اون چیزی که خودت دوس داری نزدیکتر میکنی 🌸🙌

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۹ ، ۰۲:۰۰
شاداب امیدوار

جدیدا دیگه گلسازی و روباندوزی و جعبه کادو، یه کم تکراری شده برام، دلم میخواد یه فاصله بگیرم، ذهنم سبک بشه، بتونم خلاقیت ذهنم فعال کنم، الان خیلی دلم میخواد برم سمت گلدوزی و دوخت های تزیینی heart😍

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۳۲
شاداب امیدوار

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۹ ، ۰۵:۱۵
شاداب امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۷ فروردين ۹۹ ، ۰۵:۱۳
شاداب امیدوار

 

آرومم، هرچند بند زده اما خدا که هست خدا که نمیمیره

باهام صادقه روراسته

حتی وقتی بخاطر خودم تنبیهم میکنه 

خدا پشتمو خالی نمیکنه،

اینجاست

وسط قلبم

همراه افکارم

بین نفس های بیقرارم

لابلای لحظه هام

 

خدایا ممنون که همیشه خوشی و ناخوشی کنارمی

مراقبمی

بهم غذا میدی آب میدی، همیشه وقتی خستم با خبرای خوب خوب پیشکی حالم جا میاری، همیشه با من و دلم راه میای وخیلی مهربون هرگز ازم فاصله نمیگیری، حتی قد رگ گردن ازم دور نمیشی، اشتباه که میکنم چیزای تازه یادم میدی

تو بهترین دوستی هستی که یه آدم میتونه آرزو کنه داشته باشه، هیچی برام کم نذاشتی

هرچی تو بگی، هرچی تو بخوای

به امیدخودت و در پناه خودت راضیم به رضات

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۹ ، ۰۴:۵۷
شاداب امیدوار

مرغ ها غاز ها ، نخودها، گاوها کبوترها،پرستوها از ما نمیترسیدند

اخیرا گربه ها هم از ما نمیترسند

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۴۳
شاداب امیدوار

شنیدین میگن تا گوساله گاو شود دل صاحبش آب شود

راسته

دامداری خیلی هم پرهزینه ست ضمنا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۴۰
شاداب امیدوار

من_دلت گرفته؟

خودم_نه

من_پس چی؟

خودم_شکستهbroken heart

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۱۹
شاداب امیدوار

امروز رفتم انباری سیر بیارم، چشمم خورد به دبه خیار شور، که زنداداش بزرگه درست کرده بود، داداشم آورده بود بذاره انباریه ما که خنکتره، یه دبه هم برای ما فرستاده بود، که هنوزم یادم میاد دعاش میکنم، آخه خیلی خوشمزه شده بود 😍

همون روزی که دبه ها رو آورده بود، داداش سومی هم اینجا بود داشت با خرابی های تراکتور ور میرفت، داداشم که اومد، داداش سومی گفت اِ چه خوب 😍 فاطمه میدونی اینا چیه؟ سوالی نگا میکردم گفت اینا خیار شور مهربانیه، مث دیوار مهربانی اینا نیاز نداشتن آوردن اینجا، ما هرکدوم که نیاز داشتیم برداریم نیاز نداشتیم بذاریم😂

آفرین چند با فرهنگید شما عاخه😁

من وداداشمم این شکلی شده بودیم 

من 😋😍🙌

داداش بزرگه 😑😎

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۳۵
شاداب امیدوار