پیرو دو پست قبل، نظراتی دریافت کردم عاری از ادب و استدلال که به درستی نظراتم مطمئن تر شدم
خداروشکر 😊😇👌
پیرو دو پست قبل، نظراتی دریافت کردم عاری از ادب و استدلال که به درستی نظراتم مطمئن تر شدم
خداروشکر 😊😇👌
خدا بده برکت😅 توی وبلاگم یه پست درباره امربمعروف و نهیازمنکر گذاشتم چیا زیرش نظر نذاشتن🤣 چرا گاهی فکر میکنیم دین محل اعمال سلیقهست؟😂 میگی خدا گفته اینجوری کنید میگن ولی بنظرم اشتباهه🤣🤣🤣🤣 خب اگه قراره خدایی کنی برو به بندههای خودت خدایی کن. ول کن ما رو ما خدای یگانه رو قراره بپرستیم تو که یگانه نیستی چند میلیارد دیگه عین خودت ازت هست😅😅😅😅 اگرم بندهای خب بگو بنده کدوم خدا بازم اگر بنده کسی دیگه هستی به جز الله، خب برو بپرستش دیگه چرا توی دین و اعتقادات ما دخالت میکنی؟ به قول خود خدا توی قرآن، روز قیامت همونم ازت بیزاره . و نمیتونه نه این دنیا، نه اون دنیا نجاتت بده اگرم خدای یگانه رو میپرستی خب خداروشکر پس این ان قلتها چیه میاری؟ جدی نکنه فکر کردن خدا هستن یا مرجع تقلید؟ یا نکنه فکر کردن دین هم مثل لباسه، تابع سلیقه؟!!!! جدا فازتون چیه؟
اصلا چقدر درباره امربمعروف و نهیازمنکر مطالعه کردید؟
میدونید مثل نماز واجبه و باهاش سر جنگ دارید؟
خبر دارید هر کی امربمعروف و نهیازمنکر رو انجام نده به جنگ با خدا برخاسته؟
چند تا حدیث دربارهش خوندید؟
چند تا آیه؟
اگر بنا بود امربمعروف و نهیازمنکر فقط واسه پیامبر و معصوم واجب باشه، پس چرا خدا به همه واجبش کرده؟
راستی ببخشید شما کدوم مرجع تقلید بودید؟ 🙄میخوام بدونم واسه کم و زیاد کردن تعداد رکعتی نماز هم فتوا سفارشی میدید؟ یا فقط واسه امربمعروف و نهیازمنکر کار میکنید؟😆😁
اگر هم کیش هستیم تشریف داشته باشید جواب شبهاتتون رو دریافت کنید.
در عکس و کلیپ و به مرور مطالب ارائه میشه.
سلام به دوستان خوب بیانی
یه سوال دارم
اینکه نوشته کلمات کلیدی واسه چیه؟ توی وبلاگ؟ یه بنده خدایی پرسیده منتظره جوابشو بدم هر کی میدونه و میتونه راهنمایی کنه لطفا
تشکر از همه
راستی یه نکته دینی که با حجاب من موافقه، همونِ که با، زنده بگور کردنم مخالفت کرد همین برای اینکه به مصلحتاندیشیِ دینم اعتماد کنم کافیه
چند روز پیش توی یک گروهی، یکی اومد خیلی بر علیه حجاب و غیره صحبت کرد.
خیلی براش دلیل آوردیم و نه اون زیر بار رفت نه ما
تهش منم نامردی نکردم
رفتم یک کانال آموزش امربمعروف و نهیازمنکر ساختم و اومدم تگ کانال رو به همه اون گروهه دادم. از طرف هم تشکر کردم که باعث شد چنین فکری به سرم بزنه
توی یک سکوتی فرو رفتن
توی یک سکوتی فرو رفتن که نگوووو
آخیشششش دلم خنک شد.
آخه هر جا کم میآوردند استدلال و منطق رد کنار میگذاشتند توهین و برچسب و هوچیگری و
... راه مینداختن
منم تصمیم گرفتم به جای دفاع حمله کنم. کانال ساختم و با نادانی نسبت به این دو فریضه میجنگم.
بعدم برای اولین بار یک بیت سالم و مرتبط و پیوسته سرودم اونم درباره امربمعروف و نهیازمنکر
تقدیم به شما:
امر به معروف کن تا ندهندت به باد
نهی ز منکر نما تا نرود دین ز یاد
وای خدایا شکرت
این همه آدم دارن به بابا صاحب سلام میکنن
مثل خواب دیدنِ خداروشکر
#سلام_فرمانده
توی یه جمعی نشسته بودم نمیدونم چی شد که حرف به اینجا رسید و تعریف کردم که توی یکی از کتابها از قول شیخ رجبعلی خیاط گفتن به نامحرم نگاه نکنید، اگر هم نگاهتون افتاد بگید یا خیر حبیب و محبوب صل علی محمد و آل محمد. این خیلی اثر داره
دیدم که براشون عجیب بود وشروع کردن به خندیدن و مسخره کردن که آخه خیلی زیاد چشممون میفته و مگه میشه آدم به نامحرم نگاه نکنه؟ و با حالت تمسخری داشتن ادامه میدادن. وقتی نگاهشون میکردم یاد فال گرفتن هاشون افتادم اینکه یکی توی یوتیوب یه فالی گرفته بود و کلی افاضات کرده بود و اینا داشتن اونو برا الان خودشون حجت قرار میدادن و دنبال اثبات وقایع پنهانی پیرامون خودشون بودند.
یا فال قهوه و فال تاروت و .... و اینکه اگه اون زنِ بدحجابِ فالگیر اینو میگفت اینا قبول میکردند
ته ذهنم خندم گرفت که پس کی قراره عقل رو حجت قرار بدن؟ و درستی یا غلط بودن حرف آدما رو از این راه بفهمن؟
ازین افکار چیزی بهشون نگفتم فقط گفتم مرحوم شیخ رجبعلی زورتون نکرده، اگه فکر میکنید برای شما فایده نداره خب میتونید استفاده نکنید. دیگه لازمه مسخرش هم بکنید؟
یه وقتی دیدم درونم مُرده
اومدم بهت گفتم یه کم بهم آرزو بده
دیگه آرزو ندارم!
و تو انقدر مهربونی که قشنگترینهاش رو بهم دادی
اون روز حواسم نبود بعد از آرزو، اراده و همت و پشتکاره! آخر سرم نتیجه
الان اومدم دنبال بقیهش
ممنون فرمانروا جانم💙
یه طرح جدید برای داستان نوشتم که خیلی قشنگه ولی یه کمی چاله چوله داره اما به شدت جذابه
از قبلیا خیلی خیلی بهتره، ولی بازم حس میکنم مثل غذایی که یه چیزش کمه، هنوز اونی نیست که من میخوام
شایدم دارم بیخودی بیشتر ازین فکرمو درگیر میکنم.
به هر حال که فعلا خودم عاشقش شدم
مردی در آیینه هم خوندم عالی
یعنی بیست
از یه جا شروع کرد که عمرا فکر نمیکردم کجا تمومش کنه؟!
هنوز کامل تموم نشده
اما چقدر دید آدمو باز میکنه!!!
اگه درخواست داشته باشه با کمال میل پی دی اف هاش رو بارگذاری میکنم
نمیدونم چند روز از نذرم مونده، هر روز باید سوره ضحی رو بخونم
خیلی قشنگه
نسل سوخته هم خیلی قشنگه بخونیدش حتما
خیلی خیلی خیلی قشنگه
سر هجاها و تعداد حروف در هر هجا
بابااااا ما اونوقتا مصوت بلند رو دو تا کوتاهو یکی میشمردیم و تعداد در هر هجا فرق داشت....
الانم شاید نتیجه همون بشه ولی خب من قاطی میکردم
الان فهمیدم اینا مصوت ها رو اصلا نمیشمردن فقط حروف! آره
امشب سر کلاس شعر، یکی پرسید استاد ببخشید چرا شعرای بزرگ هم حتی گاهی پیش میاد شعرشون دچار عیوب قافیه باشه؟ منم به جای استاد نوشتم چون که وقتی قافیه تنگ میآید، شاعر دچار تنگنا میشود😂😂😂
همه چیزو به بهترین شکل داره پیش میبره
بدون اینکه ما قدرت جبران داشته باشیم
این به جز بزرگی خودش، از چی نشئت میگیره؟ 🥰😇🌺🦋🤗
کجایی که بی تو انقدر تنها شدم
دلم تنگ شده.احساس تنهایی میکنم. هیچکس ازم حمایت نمیکنه، کم توان هم شدم، بی حوصله، خسته، دلگرفته دلشکسته غمگین در دلم کوهکوه فریاد تلنبار شده!
و ضاقت الارضُ...
از اینم تنگتر؟ میشه؟!!!
دلم تنگ خواهریست که دیگر ندارمش
کاش میشد بروم به خانه بیارمش
باز کنم موهایش را و برایش ببافمش
فالی بگیرم از حافظ او برایم بخواندش
زل میزنم به سقف و بغض میکنم
چون که سالیست که دیگر ندارمش
میگردم و خیرات میکنم کنار مزار
اگر کسی نبیند یا برندارد به دنبال میرومش
زیرا که گویی زیر زبان من طعمیست از آن
لقمههای پر ز مهرش،آری هنوز به یاد میآرمش
آنقدر دلم خواست بتونم چرخ خیاطی بخرم و نتونستم، انقدر خیاطی با این چرخ آزارم داد که دیگه حتی این آرزومم مُرد.
و الان دلم میخواد برای مرگ بخشی از من گریه کنم.
نمیدونم کی کدوم ناکامیم غم آخرم خواهد بود...
دلم گرفته
حوصله ندارم
یه اتفاق خوبی افتاد اونم اینکه خواهرم اومده، خواهر بزرگم
خداروشکر بچههاش خوبن
یه شهیدی هست، داداشم شده، ینی خدا کنه قبول کرده باشه، اسمش شهید سیف الله شیعهزاده هست، این داداش سیفالله من سنش کم بوده توی بهزیستی بوده منم اون وقتا نبودم اصا بعد میره جبهه بیسیمچی بوده داداشم
اسیر میشه منافقین خدا لعنتشون کنه، اذیتش میکنن، ولی داداش من خیلی محکم بوده، هیچی لو نداده، تازه برگهی کدها و عملیات ها رو هم خورده نذاشته دست اونا بیفته، خدا لعنت کنه اونا رو... حتی بعد از کشتنش هم دست برنداشتن...
داداش مظلومم...
الهی دورش بگردم...
خودتون برید بخونید من نمیتونم بگم
چون از وقتی شناختمش دیگه میخوام خواهرش باشم، دلم براش یه ذره شده
عکسش هم گذاشتم پشت صفحه گوشیم
دستهبندی این یادداشت فقط ماجراهای من و خانواده هست
من امامم را میخواهم
زود
زود
زود
همین حالا
همین حالا
همین حالا
آمین
چی میشه که برای زندگی یکی دیگه نسخه میپیچن؟ مگه کسی ازشون درخواست کرده؟
به عبارتی سر پیازن یا تهش؟ دقیقا کجاشن؟
از خوشی توی پوست خودم نمیگنجم
یه کتاب خریدم
ریختشناسی داستانهای مینیمالیستی
دیشب خواب قشنگی دیدم
سوار قطاری بودم، که آدماش خیلی زیبا رو و خوش اخلاق و با نجابت بودن
همه هم جوون حتی مادرا، حتی پدرا
یک حس قشنگی بود
قطار نه دیوار داشت نه سقف
خیلی زیبا بود
آخرش انگاری پرواز کردم رفتم بالا توی آسمون از اون بالا قطارو میدیدم
یه پسر جوونی هم قبل از سوار شدن به قطار دیدم که خودشو برای خاطر یه دختر چادری فدا کرده بود. نذاشته که مزاحما اون دخترو اذیت کنن، ساعتش افتاده بود زمین و همونجا مونده بود و توی سیمانِ پیاده رو فرو رفته بود ولی نشکسته بود، اما اون پسر یه فرقی با بقیه داشت، همه روی زمین راه میرفتیم ولی اون همه جا میتونست بره هیچی محدودش نمیکرد
خیلی هم خوشحال بود
هر کی هست خدا خیرش بده
خدایا اون پرواز آخرش خیلی چسبید
ممنون
احساس میکنم دیگه هیچی خوشحالم نمیکنه
به جز
ظهور
یا یه خبری، حرفی سخنی از حضرت صاحب
انقدر دلم گرفته که دارم دنیا رو تحمل میکنم. در حالی که دلم میخواد لذت ببرم. این وضعیت برای من که فکر میکنم دنیا خیلی زود تموم میشه از طرفی آسونه از طرفی سخت
دلم میخواد خدا رو خوشحال کنم، با یه کاری که وظیفهم نباشه. اینایی که انجام میدم تازه اگه قبول بشه وظیفهست دلم میخواد یه کاری کنم که خوشحال بشه بگه خوب شد آفریدمت کاری که باید رو انجام دادی
فعلا به این نتیجه رسیدم که باید صبر کنم. نمیشه از خدا انتظار داشت بخاطر ما با بقیه بد بشه، تازه اگرم بشه کار قشنگی نیست
رحمت مال خداست زشته دیگه واقعا بخوایم از اونم خسیسی کنیم بگیم نه فقط برای خودمون باشه
خیرخواه باشیم حتی برای اونی که دشمنی میکنه اونی که انگار میخواد تیکه پاره کنه روح و آبروی ما رو، شاید همین خیرخواهی رفع بلای خودمون شد
کسی که از کار و خواست و حکمت خدا خبر نداره
فقط یه چیزی هست اونم اینه که جدیدا فکر میکنم باید به سکوت خدا احترام گذاشت، باید صبر کنیم تا وقتی خدا خودش بخواد و شروع کنه به گفتن