مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

۸۶ مطلب با موضوع «ماجراهای من و خانواده» ثبت شده است

زندگی کرد 

حرص خورد

بچه ها رو دعوا کرد... ادرس وبلاگو اسمای مستعار برادرزاده هاشو توی وبلاگ بهشون گفت...

با هم خندیدن

با هم گریه کردن(سر شعر محتشم با حاج داداش)

دستپخت مامانشو که یه روزی توی بیمارستان حسرتش شده بود کنار خانواده خورد...

گاهی وبلاگشو باز کرد و زود برگشت توی جمع... قربون صدقه ی عزیزاش رفت

از بودن کنار اونایی که دوسشون داره لذت برد و خداروشکر کرد

برای قد بلند و صدای قشنگ گنجشکایی که تا چندسال پیش جاشون تو بغل خودش بود دلش قنج میرفت و عین عمه ماه منیر با ذوق نگاشون میکرد و صلوات میفرستاد...

 

خدایا ممنونم که سختی ها گذشت...

عسرِ رفت یسرِ داره میاد:)

ممنونم

لطفا برای همه این مهربونیا رو بخواه

آمین

دل همه رو به سلامتیه عزیزانشون شاد کن:)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۱۵
شاداب امیدوار

نگاه امروز رفت

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۱۷
شاداب امیدوار

توی دوران رواج اس ام اس

یه بار یه عزیزی بهم اس داد که:

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۸ ، ۰۲:۱۲
شاداب امیدوار

اگه مهمونا با هم اختلاف نداشتن، نظر همه رو تغییر میدادم، که عاشورا مهمونی بدیم

ولی چون ممکنه همدیگه رو ناراحت کنن و هردوشونم از چشم ما ببینن(متاسفانه:/) ترجیحم عکس اینیه که گفتم!

همون تقسیم کنیم ثوابش بیشتر نباشه گناهش کمتره

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۴۲
شاداب امیدوار

یه بار که از خونه ی خاله برمیگشتیم خونه ی داداش چهارمی یه خانومی تو ماشین کنار من و مامان نشست که میگفت

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۵۴
شاداب امیدوار

امروز میخواستم برای حسین شیرینی بپزم وقت نشد دلش میخواست قالب بزنه 

از بچگیشم همینطوری بود از قالب زدنش بیشتر از خوردنش خوشش میومدheart

یادم باشه تاسوعا یه چیزی بگیرم برای شکرانه ی سلامتیه حسین، که عاشورا پخش کنم

قبلا خیلی شیرینی درست میکردما

الان اصا هیچی...

خواهرم کیک پخت چقدر چسبید جاتون خالی 

وقتی هم بیمارستان بودم خواهرم میگفت فاطمه چی برات بفرستم؟ میگفتم کیکyesangel

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۸ ، ۰۱:۰۹
شاداب امیدوار
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۵۵
شاداب امیدوار

حسین میشینه پای کامپیوتر paintرو باز میکنه نقشه ی خونه میکشهheart

امروز یه عالمه بهم خوش گذشت با حسین

هی ام سر به سرم میذاره بهم میگه عموlaugh

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۴۷
شاداب امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۸ شهریور ۹۸ ، ۰۴:۳۱
شاداب امیدوار

وقتی که بچه بودم

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۸ ، ۰۲:۲۲
شاداب امیدوار