خاله بزرگم چندمین باره که میگه
یه بار که از خونه ی خاله برمیگشتیم خونه ی داداش چهارمی یه خانومی تو ماشین کنار من و مامان نشست که میگفت
خورشید عزیز و قشنگم
دلم برای شنیدن صدای نفسهای عطشانت تنگ شده...
من مشتاقِ دیدارت هستم
چطوری بیام؟
با دلم؟
دلم که پیش خودته
قبل ازینکه بشکنه به نامت زدم
مرسی که قبول کردی
الان اگه بقیه ی منم ببری سمت خودت خیالم دیگه راحت میشه...
دوستت دارم دلم برات یه ذره شده
کاش انقد خوب بودم که بتونم بهت بگم فدات بشم ولی حیف شماست آخه....
اما اگه میشد من فدای شما بشم... چی میشد....
دیگه آرزویی نداشتم...
دلم برات تنگ شده
میدونم که میشنوی میدونم که داری مثل همیشه مهربون نگام میکنی...
به بزرگیه خدا قسم دلم برات کوچولو شده... دلم برات تنگه...
(عنوان یه تیکه از اشعار عرفان نظر آهاریه)
بنا بر قول و قرارهامون در پست یوهورا پنجشنبه داستانا رو میذارم رمزشم اونایی میگیرن که داستان مینویسن (این اقتدارو از آقای مدیر یاد گرفتم)
الان تا پنجشنبه شب وقت دارید اگه زنده بمونم اون روز میذارمشون داستان خودمم همینطور
بعدا گلایه نشنوم تا وقت هست شرکت کنید
اول رب
دوم خرید و بازار
سوم خیار شور
چهارم سبزی خورشتی
پنجم دوباره رب
ششم گردو
هفتم فرش شستن
هشتم لوبیا سبز و لابد دیگه نخودم تا اونموقع میرسه
نهم خونه تکونیه پاییزی
دهم خیاطی
یازدهم شاید یه تابلو روباندوزی
خداروشکر چه خوب:) کاری هست که انجام بدم خانواده ای هست که کنار هم انجامش میدیم خونه ای هست که توش اینا رو درست کنیم و روزی ای هست که بخوایم کاراشو بکنیم
خداروشکر که زنده ایم فرصت شکرگزاری داریم
خداروشکر که روزیمون دست فرمانرواست
کارای مربوط به نذرهای محرمم احتمالا میفته بین مورد چهارم و پنجم
امروز از صبح که بیدار شدم به خودم گفتم بــــــــاید بهش رسیدگی کنم
به بقیه هم گفتم : میبرمش دکتر! اگه خوب نشد دونه دونه غازا رو نذر خوب شدن بوقول میکنم هم خیر و هم ثواب هم صدای این اره های خوشگل کم میشه هم غاز میزنیم بر بدن هم بوقول شفا میگیره داداشمم گفت آفرین به خدا میگیم ما برای رضایت و خوشنودی تو این غازا رو میخوریم تو هم بوقولو خوب کن
بعد از کلی شوخی کردن با داداش بردمش دستکش پوشیدم و گذاشتمش توی کیسه(گونی) و یه کیسه ی تمیزم گذاشتم روی پام که سوار موتور(که حسین بهش میگه شتر) میشم احیانا کار همایونی ای چیزی انجام داد چادر منو درگیر نکنه با اینکه از نظر اجتماعی اینطور ظاهر شدن در ملا عام باید باعث خجالتم میشد ازونجایی که من به نفس عمل اهمیت میدم برام مهم نبود گفتم خب بوقول مریضه و مسئولیتشم گردن ماست باید بهش رسیدگی کنیم بوقول خودش80هزارتومنه داروهاشو مویزیتش شد75هزار:) دامپزشکه میگفت از ارزش ریالیش بیشتر براش هزینه کردین داداشمم گفت خب هم اینکه ما بازم پرنده داریم هم اینکه این6تا جوجه ی کوچیک داره همم زبون بسته ست نمیتونه حرف بزنه دردشو بگه که...
خلاصه داروهاشم گرفتیم فقط یه دونش تزریقیه یارو سرنگ نداده باید فردا دوباره برم بگیرم
دکتر میگفت این بخاطر رژیم خوراکیشه چون بیشتر بهش گندم میدین ویتامین آ بدنش کم شده اینه که پاش اینجوری شده
دکتره خیلی باحال بود قشنگ معاینش کرد
خوشحالم و امیدوارم خوب شه بوقولم:)
حساب کردم
تو وبلاگ پرشینم فقط 52 تا پست قدیمی دارم که تو این یکی دو تا وبلاگم نیست
ینی روزی 5تا از قدیمیا بذارم 4تا هم مربوط به اون روز خودم خیلی خوبه10روزه تمومه:)
انگار مشقه
دعا میکنم
به ازای هر قطره ی اشکی که از چشمای من میباره
خدا یه لبخند شیرین به تو هدیه بده
آخه میدونی، این روزا عجیب نگاهم خیسه
حالا می فهمم شمع چرا آب میشه...
داشتم وب قبلیمو میدیدم اینو یادم اومد بهتر بود پاییز بذارمش ولی دیگه حالا خوشم اومد ازش