آشنای دلِ بیقرار این غریبه ...
سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۰۱ ب.ظ
امام حسین!
صدای سینه زنا میاد...
صدای یه آقایی هم میاد شاید همون معلم تاریخ جغرافیه راهنماییمون باشه
من همیشه غریب بودم
اوایل تو کوچه محل... بعدها توی مدرسه ی روستامون
بعدتر توی شهری که توش بزرگ شدم
وقتی بیشتر گذشت دیدم اصا تو دنیا غریبم
حالا میبینم با خودمم غریبه ام....
گاهی به دل این غریبه سر میزنی؟
صدام نمیزنی؟
منم دلم میخواد بیام تو مراسمت خب
مهمون نمیخوای امام حسین؟
هر سال مهمون نمیخوای؟
بخوای نخوای صابخونمی
میپرسی چطور؟
خونه ی دلم مال شماست
منم توش مهمونم
صابخونه
بخوای نخوای..لابد میخوای
امام حسین منو میخوای؟
درد سرت بخوره تو سرم منو میبری کربلات؟
فدای خودتو بچه هات بشم
منو میبری کربلات دورت بگردم؟
باشه
صبر میکنم
ولی نمیدونم تا کی...
صابخونه
من همینجام یه گوشه واسادم بهم بگی چی کار کنم
کوچیکتم
یه پادرمیونی میکنی فرمانروا منو ببخشه؟
خیلی آقایی
۹۸/۰۶/۱۲
و من باز نمیدونم چی بنویسم