مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

۱۳۴ مطلب با موضوع «خاطرات شخصی» ثبت شده است

اگه مهمونا با هم اختلاف نداشتن، نظر همه رو تغییر میدادم، که عاشورا مهمونی بدیم

ولی چون ممکنه همدیگه رو ناراحت کنن و هردوشونم از چشم ما ببینن(متاسفانه:/) ترجیحم عکس اینیه که گفتم!

همون تقسیم کنیم ثوابش بیشتر نباشه گناهش کمتره

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۴۲
شاداب امیدوار

خاله بزرگم چندمین باره که میگه 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۳۸
شاداب امیدوار

یه بار که از خونه ی خاله برمیگشتیم خونه ی داداش چهارمی یه خانومی تو ماشین کنار من و مامان نشست که میگفت

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۵۴
شاداب امیدوار

خورشید عزیز و قشنگم

دلم برای شنیدن صدای نفسهای عطشانت تنگ شده...

من مشتاقِ دیدارت هستم

چطوری بیام؟

با دلم؟

دلم که پیش خودته

قبل ازینکه بشکنه به نامت زدم

مرسی که قبول کردی

الان اگه بقیه ی منم ببری سمت خودت خیالم دیگه راحت میشه...

دوستت دارم دلم برات یه ذره شده

کاش انقد خوب بودم که بتونم بهت بگم فدات بشم ولی حیف شماست آخه....

اما اگه میشد من فدای شما بشم... چی میشد.... 

دیگه آرزویی نداشتم...

دلم برات تنگ شده

میدونم که میشنوی میدونم که داری مثل همیشه مهربون نگام میکنی...

به بزرگیه خدا قسم دلم برات کوچولو شده... دلم برات تنگه... 

 

(عنوان یه تیکه از اشعار عرفان نظر آهاریه)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۸ ، ۱۶:۰۵
شاداب امیدوار

یه عالمه حرف و خاطره دارم که دلم میخواد بنویسم و ثبتشون کنم ولی انگار حوصله نوشتن ندارم

 

راستی یادتونه گفتم میخوام برنامه ریزی رو دوباره شروع کنم؟ 

شروع کردم

خیلی خوبه

معمولا بیشتر یا همه ی کارایی که توی لیستم هستن همون روز انجام میشن

ذهنمم برنامه ریز شده به محض اینکه بیدار میشم واحد برنامه ریزیه ذهنمم بیدار میشه و شروع به کار میکنهlaugh

همین حس بهتری بهم میده چون وقتم هدر نمیده و همیشه کاری برای انجام دادن هست اصا وقتی باقی نمی مونه که بخوام توش به خیالات بیهوده و افکار واهی بپردازمو خودم ناراحت کنم

خیلی خرسندم ازین بابتangel

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۸ ، ۰۱:۴۴
شاداب امیدوار

امروز یاد یه خاطره ی بیمارستان افتادم خیلی خنده دار و در عین حال تاسف برانگیز بود

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۸ ، ۰۱:۲۴
شاداب امیدوار
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۵۵
شاداب امیدوار

گاهی که به هم دیگه

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۸ ، ۱۶:۲۹
شاداب امیدوار

حسین میشینه پای کامپیوتر paintرو باز میکنه نقشه ی خونه میکشهheart

امروز یه عالمه بهم خوش گذشت با حسین

هی ام سر به سرم میذاره بهم میگه عموlaugh

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۴۷
شاداب امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۸ شهریور ۹۸ ، ۰۴:۳۱
شاداب امیدوار