مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

۱۴۰ مطلب با موضوع «خاطرات شخصی» ثبت شده است

پست گذاشتن اون وقتی کیف میده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۸ ، ۱۷:۵۹
شاداب امیدوار

این عیدم همچون گذشته

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۸ ، ۲۰:۵۲
شاداب امیدوار

تازگیا که مشغول درست کردن حیاط پشتی بودیم میکسر دیدم و با معجزش اشنا شدم وقتی برگشتیم:

میگم: داداش!

میگه :جانم؟

میگم: جانت سلامت، میکسر نو چنده؟

میگه :شاید5 تومن

میگم: خب یکی بگیریم؟

میگه: چرا؟

میگم: برای رب گرفتن!laugh

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۸ ، ۲۰:۴۰
شاداب امیدوار

امروز یه کار خیلی مهم که چند وقت بود درگیرش بودیم به سرانجام رسیدheart

خداروشکر...

خیلی خسته ام ولی خب راضی ام چون زحماتمون نتیجه داده  به لطف خدا

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۸ ، ۲۱:۲۹
شاداب امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۷ مرداد ۹۸ ، ۰۲:۲۷
شاداب امیدوار

یکی از فامیلای زنداداش کوچیکه که خیلی هم خانوم مهربون و محترمیه به زنداداش گفته بود دلم میخواد به محمد ابراهیم همیشه بگم ابراهیم و من تنها کسی باشم که اینجوری صداش میزنه:)

زنداداش گفته بود اتفاقا عمه ی کوچیکشم(که من باشم) همینو میگه

 

برام قشنگ بود... که اندازه ی من خالص و زلال ابراهیم منو دوست داره...این حرفش نشونه ی بزرگیه دلشه:)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۸ ، ۰۱:۳۸
شاداب امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۷ مرداد ۹۸ ، ۰۱:۲۱
شاداب امیدوار

فعلا از استراحت خبری نیست

امروز دو تا خبر خوب(مجازی) شنیدم و کلی هم اتفاق خوب(واقعی)برامون افتاد

خداروشکر....

یه بار که همه مشغول کار بودیم و برادرزادمم بود هی اجازه میگرفت فلان کارو بکنه هی نمیشد 

پسرِ داداش سومی به داداش بزرگم گفت: عمو میدونی وقتی به بابام میگم بابا اجازه میدی فلان کارو بکنم؟ بعد بابام میگه نه چیکار میکنم؟

داداشمم گفت چی کار میکنی عمو؟!

حسین گفت: اون موقع میگم باشه بعد یه کم که میگذره دوباره یه جور دیگه بهش میگم و دوباره اجازه میگیرم اینبار میگه باشه عیب نداره:)

 

 

۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۲۷
شاداب امیدوار

 ولی خیلی هم استراحت لازم دارم

شایان ذکره اونا جوجه ی مرغ هستنlaugh

۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۸ ، ۲۳:۳۲
شاداب امیدوار

همیشه وقتی خیلی ناراحت میشم

به هر دری میزنی تا یکم فقط یکم من آروم شم

کارایی که من دوست دارم انجام میدی

مراقبمی

ازم حمایت میکنی

تنهام نمیذاری

همیشه بهم فکر میکنی

دنبال اینی که چطور میشه پیشرفت کنم؟

حال و هوام خیلی برات مهمه

به نیازهام توجه میکنی و بهش پاسخ میدی

درکم میکنی

برام وقت میذاری

باهام مهربونی

دوستم داری

به فکر خوشحال کردن منی

همیشه همراهمی

فقط خداست که بیشتر از تو برام مایه میذاره

وقتای ناراحتی برام کادو میگیری

وقتایی که هیچکس حواسش بهم نیست

وقتایی که دیگران تنهام میذارن

و همیشه میتونم مطمئن باشم همینطوری باهام مهربونی

حقیقتا ازت ممنونم

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۸ ، ۱۹:۲۵
شاداب امیدوار