خلاصه شکرت:)
این عیدم همچون گذشته در حسرت حریمی که ندارم گذشت
فرمانروا یه لطفی بکنی جای دوری نمیره هاااااا
کوچیکتم اصا
ولی قبلنا عیدی میدادی
الان دیگه حرفم نمیزنی اصا باهام
اره خب حق داری
اول من ارتباطو قطع کردم
وقتی صب خوابم برد و نمازم قضا شد...
ببخش دیگه...
معذرت معذرت معذرت
ولی میشه بهم عیدی بدی؟
مثل سالای پیش
یادته؟
وقتی هرکی داشت (عیدی رسید:) امیرعباس اومد آروم بوسم کرد خندید رفت:) )داشتم میگفتم
سر سجاده بودم
محرابِ خونه ی حاج داداش بود
صدای بقیه رو میشنیدم
وقتی هر کی داشت گوشیو ایمیل و وووو اینا رو چک میکرد
هیشکی به من پیام نداده بود
هیشکی بهم تبریک نگفته بود
بعد من دلم گرفت
یکم گذشت محمد کوچیک بود
همین محمدی که حالا باید خم بشه من پیشونیشو ببوسم
گاهی هم سر بسرم میذاره
همین محمد بچه بود
یه کتابچه ی کوچیکی داشت
آورد سر سجادم
گفت عمه؟
گفتم :جانم عمه؟
گفت این کتابو دوس داری؟
مثل دسته چک
روش نوشته بود
چهل پیام از طرف امام حسین
چقد چسبید...
از محمد تشکر کردم
و خوشحال شدم
همه ی جاهای خالی توی ذهن و قلبم پر شد...
نگی نگفتما
دوباره عیدی میخوام
جان من جان عزیزت که هردومون میدونیم کیه
که عزیز هر دومونه
جانِ عزیزِ هر دومون
بیا و امشب یه نگاهِ مهربونی به دلم بنداز
باشه؟
عصبیم
خستم
حریم ندارم....
حریم ندارم.............
بیا و به دادم برس
دارم منفجر میشم:(
بیا دیگه
تو که دور نیستی بگم کجا موندی؟
نمیای؟
میای؟
بیا دیگههههههههههههههههههههه