مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

۸۸ مطلب با موضوع «یادگرفتم های من» ثبت شده است

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۹ ، ۰۸:۵۷
شاداب امیدوار

اگه اشتباه نکنم آیت الله بهجت خدا بیامرز، که کاشکی من به جاش میمردم، انگاری جایی فرموده بودند عبد خدا باشیم نه عابد، چون شیطان اون همه وقت عابد خدا بود ولی تهش چی شد؟ ما عبد باشیم

خلاصه هر عزیزی که فرموده اینو حکیمانه ست

 

حالا مشکل منم همینه من عبد نیستم، من عابدم، من باید چشم گفتن به خدا رو یاد بگیرم شاید قبلا برای دفاع ازین دیدگاه استدلالی نداشتم، ولی حالا خدا بهم یادش داده، کاش کمک کنه انجامش هم بدم

اگه بچه داشته باشم، دلم میخواد مهمترین چیزی که بهش یاد میدم این باشه که همیشه به خدا خییییییییلی اعتماد کن، روی مهربونیش حساب کن، و همیشه تنها چیزی که ذهنتو درگیر میکنه تنها معیار و ملاکت برای همه چی تو زندگی این باشه که خدا چی گفته چی خواسته؟ همونو انجام بده بی تعلل با تامل و تشکر!

انشاءالله که همیشه این بشه رویه ی زندگیم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۹ ، ۰۰:۰۹
شاداب امیدوار

 

این دوستمون خدا حفظش کنه، خیییییلی از من جلوتره، نه فقط برای اینکه این همه زیبا بود کارش، نه، برای اینکه انقدر معرفت داره که با این سن کم، همه ی هم و غم خودشو همه ی توان و تلاش خودشو جای خیلی درستی صرف کرده، جایی که دنیا و آخرت هزار برابر بهش برگرده 😇😊 جایی که از خدا یه آرامش ماندگار بگیره

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۹ ، ۲۱:۰۳
شاداب امیدوار

وقتی کسی رو میبینید که یکی از نعمتهایی که شما دارید، یا از دستش داده یا اصلا نداشته، طوری بنشینید بایستید یا لباس بپوشید که کمتر به چشم اون بنده خدا بیاد، بعضیا خیلی دلشون میگیره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۹ ، ۰۸:۴۵
شاداب امیدوار

دوری و نزدیکی از آدما؟ آدما... کارهاشون تصمیماشون حرفاشون اثراتشون از خودشون مهمتره!

مرکز دایره فرمان خداست، نگاه جانم تو خودتو به اون مرکز نزدیک کن، باقیش مهم نیست، که به کیا نزدیک میشی یا از کیا دور!

خودتو سینه خیزم شده برسون به اون مرکز، نشد؟ به نزدیکش! هرچی نزدیکتر بهتر!

خدا گفت بگو، بگو، گفت خموش، خموش باش، گفت داد بزن شمشیر بکش بجنگ یا نه نوازش کن در آغوش بگیر یا لبخند بزن همه به فرمان او باش! بی هیچ واهمه، یا ملاحظه

امام علی هم وقتی درست رفتار میکرد همه ازش دور میشدن، از امام حسین هم...که آخر فقط ۷۲ نفر برایش ماند! پس در قید و بند دوری و نزدیکی نمان، تنها قیدت خدا باشد...

با قدردانی از محبت بینهایت یک دوست برای اینکه بیشتر فکر کنم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۹ ، ۰۳:۰۶
شاداب امیدوار

گاهی بیمار که میشیم نیاز جسمی نداریم که دست کسی رو تو دستمون داشته باشیم، اما حس آرامشی به هم تزریق میکنیم که اثر زیادی در همدل تر شدنمون داره، این محبت کردن و دیدن ها رو از خودمون دریغ نکنیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۳۰
شاداب امیدوار

کاشکی مسئولیت پذیری هم مثل کرونا مسری بود!

حتی اگه آدمو میکشت!

با مسئولیتی که کشته میشه، یا میمیره، بهتر از بی مسئولیتیه که زنده ست!😕

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۹ ، ۱۰:۵۷
شاداب امیدوار

وقتی مریضی تو خونه داری که نمیتونه بیاد تو جمع غذا بخوره، خوبه که براش غذاشو ببری پیشش ولی بهترم میشه اگه غذای خودتم همونجا کنار مریض بخوری، اینطوری احساس تنهایی نمیکنه، کم کم عادی میشه و مریضی براش کم رنگ تر میشه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۰۱:۵۵
شاداب امیدوار

خداروشکر که با وجود جوانی، بهم میگن حاج خانوم، از عزیزم خطاب شدن، توسط نامحرم، خیلی خوشایندترِ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۵ شهریور ۹۹ ، ۱۲:۴۲
شاداب امیدوار

وقتی خانوم ابریشمی بچه بود، یه بار آرام خواهرم، ازش پرسید:

عزیزم وقتی بری کربلا زیارت چیکار میکنی؟!

خانوم ابریشمی هم که حدودا دو ساله بود گفت 

میرم براشون آب میبرم...

واقعا کاش میشد...

البته شایدم کمک به یه مستمند برای خدا خیلی با ارزش باشه اونم یه ایستادن مقابل یه ظلمه دیگه

کل ارض کربلا...کل یوم عاشورا...

همین تن ندیم به خفت و ذلت خودخواهی خودش جهاد و نعمت بزرگیه

خانوم ابریشمی ما، ازونجایی که مراد ۹ ساله بود، و همیشه آرزومندان آمدنش اطرافش بودن، و در حال گفتگو باهاش بودن، همون یه سالگی خیلی خوب حرف میزد الحمدالله...

الهی که زندگیش پر از نگاه پر مهر خدا باشه، اونقدر زیاد که فکر و ذکرش هرگز لحظه ای از بابا صاحب دور نباشه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۹ ، ۰۲:۴۸
شاداب امیدوار