لالا کوه بلند من، تو شیرینتر ز قند من
پدربزرگ مهربانی داشت، صبووووور، خوش اخلاق! امانتدار
بین اهالی مشهوره...
یه بار زن ها بهش سم دادن، این شد که پدربزرگش رفت پیش خدا!
موند خودش و داداشش و مامانش و خواهراش و باباش
یه روز برگشت خونه دید نه عین وحشیا! خودِ خود وحشیا ریختن دم خونه، در خونه رو یه جوری محکم کوبیدن زدن به پهلوی مادرشو شکستنش
مادر کشته شد! برادر به دنیا نیامده هم!
قبر مامانشو از دست همون وحشیا قایم کردن کسی ندونه کجاست اصلا...
باباش یه روز رفت مسجد نماز بخونه، زدن فرقشو با شمشیر شکافتن!
کشته شد!
وقت تشییع شد، گفتم یه برادر داشت، با همون برادرش پیکر پدر رو از اونجا ینی مدینه شبانه!!! روی دوششون تا شهری خیلی خیلی خیلی دور ینی نجف بردن دفن کردن
تنهایی دو نفری!
خدا خودش دونست کجا فرستادش دو تا پسر بهش داد
بعدش چی شد؟
این فیلمو ببینید 👇
اینا در حالی بود که از بعد از خودش هم خبر داشت، میدونست برای برادرش، و بچه هاش، برای خواهرش و بچه هاش، برای پسر خودش، برای برادرای دیگرش چه اتفاقی میفته
از اون داغ دل دختر سه ساله و خرابه ی شام هم خبر داشت...
از امامان بعد از خودش، از سم ها... که اول به پدر بزرگ دادن بعد خودش بعد هم همه به جز برادرش و وای برای برادرش...
ایشون حتی از حال الان ما و امام عصر هم خبر داشتن
بنظرتون چرا پسر بزرگ امام علی و حضرت فاطمه که مسلمونا توی آغوش پیامبر دیدنش، دیدن کنار رسول خدا قد کشید و شد حضرت حسن، چرا اونقدر غریب و مظلوم کشته شد!
چرا امام حسین برای "احیای" سنت پیامبر امربمعروف و نهی ازمنکر، از سفر "حج" برگشت؟؟؟
و چرا الان ما نمیتونیم امام خودمون رو ببینیم؟ چرا؟؟؟
به خودمون بیایم...
بابا! ما امت رسول الله هستیم
ایشون پیامبر رافت و مهربانی بودن
حیا کنیم از این دلسنگی و بی تفاوتی...شاید ازین دلتنگی زودتر بیایم بیرون
بخاطر خدا! امربمعروف و نهی ازمنکر کنیم
بد نکنیم! مثل کوفیا نباشیم برای آخرین پسر فاطمه و علی