سوال طرح کردم، عکس فرستادم، واضح نیست، باید ویس بفرستم😑
دیشب رفتم خونه، با هیشکی روبوسی نکردم حتی دست هم ندادم، و کلا با ماسک بودم
ولی خیلی خوب بود، دلم تنگ شده بود، صبح خواهرم رفت سراغ گاوها، برادرم بسته های علوفه رو جابجا میکرد، نخپئی هام جوجه درآوردن، و من انقدر دیر برگشتم خونه که اونا خیلی بزرگ شدن با این حال، هنوزم عدسی بیش نیستن 😂
دایی محمدرضا اومد، مامانمو ندید، چون جابجا شده بودیم که من برگشته بودم
بعدش رفتیم دکتر، دکتر هم گفت عزیزی هنوز ناقل باشه شاید، باید تست بده، عزیزی هم از تست فراری!
منم برگشتم توی قرنطینه...مامانم رفت خونه