مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

۱۳۳ مطلب با موضوع «دوست داشتنی های من» ثبت شده است

 

نه با عینک نمی گردم، 
به دنبال خیال تو
دلم سنگ است و باز اینک
 چو قندی در میان چای
فرو افتاده قلب من 
میان خاطره این بار
عجب از سنگ
عجب از چای
چه جای آب گشتن بود؟!
نباید باز میگشتم به دوران درخت سیب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۰۰ ، ۲۰:۴۱
شاداب امیدوار

شما کبوتر بی بال و پر نمیخواهید؟

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۹ ، ۰۱:۱۹
شاداب امیدوار

آرزو دارم خونه ی با صفایی به پا کنم

که ظرف هاش نه از چینی و بلور و آرکوپال  و فلان و بیسار باشه، نه با بوفه که هی بچه ام بره طرفش دلم هری بریزه

دلم ظرفهای سفالی لالجین میخواد همون آبی پر رنگ ها

سفره نایلونی نندازم، پارچه ای باشه، مثلا ترمه یزد

نمیدونم دلم میخواد یه دونه سبد حصیری بذارم دم در ورودی و همیشه گوشی ها مثل دسته کلید فقط وقت بیرون رفتن از خونه برای خاطر آرامش دل اونی که چشم انتظاره یا محض خاطر اونی که بیرونه و دلش شور افتاده ، همراه برده بشه، همین ینی کاربردش نزدیک کردن آدمها به هم باشه، نه دور کردن، نه وسیله ای که جلوی چشمهامونو بگیره

یه عالمه پرده سنگین نندازم که نور خونه رو بگیره، و کلی بابتش پول بدم، جاش یه پرده ساااااده با گل های صورتی هم دلمو شاد میکنه یا نه اصلا، فقط سفید سفید، عوض اونهمه پارچه ی بیخود، پارچه لباس عروس میخرم، میدوزم برای دخترا دم بخت، به نوبتی امانتش میدم توی محله،عوضش پنجره چوبی باشه با شیشه های رنگی، وسط کوچه هم باز نشه با یه عالمه نرده مثل زندان، باز بشه رو به حیاط مرکزی، که بشه از اونجا حوض آبی و ماهی های بازیگوش و گلهای شمعدانی و یه درخت توت رو دید با یه باغچه پر از ریحان و عطرش...

یه تخت چوبی با دیواره های مشبک کاری کنار حیاط

توی خونه هم فرش هم اگر بود دستباف، از همشهریهام میخرم، بعدش مثلا، چند تایی گلیم خوش رنگ و طرح از هرسین

کابینت؟ نمیدونم نمیشه که نباشه ولی طرح های سنتی روشون میزنم، یه گنجه پر از پارچه های ندوخته محض پیشکشی

مبل اصلا نمیخوام، راحتی با رنگ های شاد، بخاطر اونایی که زانوشون درد میکنه

با پشتی هایی که میزارم کنار دیوار، با طرح های سنتی شاید خودم برای قسمت جلوییشون فرش بافتم مثلا یا شاید با یه پارچه ی ساده زرشکی روکش کردم، با متکاهای لول زرشکی و طلایی، نمیدونم شایدم سفید، شایدم سورمه ای، فرقی نمیکنه فقط ساده و دلنشین و سنتی باشه

مهمونام باید اتاق داشته باشن با یه حیاط کوچولو کنار اتاق که اونجا بشه راحت وضو بگیرن

و دری که اونا رو مستقل کنه که اگه برای کاری مجبور شدن دیروقت برگردن وقت زنگ زدن مردد و شرمنده نشن، کلید اون درو داشته باشن

حتما حال و پذیرایی بزرگ باشه بشه توش بچه ها بازی کنن یا بزرگترا نمازو به جماعت بخونن، همیشه مهر و رحل و قرآن مثل وسایل پذیرایی آماده باشه

غذاهای سالم بخوریم، روغن فقط حیوانی و زیتون

میوه فراوون،چیپس و پفک ممنوع پنیر پیتزا تو خونه ی من معنی نداره، ما کشک میخوریم، سرخ کردنی؟ چییی بشه، غذاهای سالم و لذیذ

نوشیدنی فقط دوغ و دمنوش، نوشابه ابدا!

بادمجون کبابی. ماهی کبابی جوجه کبابی، گوجه کبابی، روغن ممنوع، بیمارستان و بستری چند ماه چند ماه هم تعطیل

منصفانه ست

برای تفریح تصمیم بگیریم دور هم جمع بشیم یه کاری رو دسته جمعی انجام بدیم، که یه پولی دست و پا کنیم بدیم به یه گرفتار، حالا این وسطم بگیم و بخندیم

صندوق قرض الحسنه داشته باشیم، هر کی که پولش حلال بود، رسید خمس و زکات بیاره، میتونه پول بذاره وسط، اگه نه راهش نمیدیم

تنور باشه کنار حیاط گاه به گاه نون تنوری بخوریم

یه تاب به این طرف درخت توت، یه مشک به اون یکی طرفش  ببندیم

قرآن و حدیث برنامه ثابت باشه توی خونه مون

خواب بعد از ظهر بچه هام با قصه های قرآنی پدرشوهرم باشه

شوهرم همیشه برای مادرش آجیل مشکل گشا بذاره خونه، تا به نوه هاش بده

بچه هام احترام بزرگتر رو از خودم یاد بگیرن ینی که من بزرگ بشم، اخلاقی...

همه با بچه ها مثل پادشاه رفتار کنیم

زیر زمین خونه ی ما پر باشه از رب گوجه و رب انار و ترشیجات خونگی

شاید یه قفس هم قفس بزرگ کنار حیاط برای چند تا مرغ جوجه و یه دونه خروس گذاشتم

بازی های دسته جمعی هم فراموش نمیشه

دلم یه خونه ی با صفا میخواد

با یه کتابخونه ی پر و پیمان که زود به زود سالی دو سالی یه بار کل کتابهاش عوض بشن، وقتی همه ی عزیزان خوندنش

در و دیوار و خشت و گل و تیر و تخته که صفا نداره، رفتار و فکر و منش ماست که به زندگیامون صفا میده

راستی الان اوضاعمون چطوره؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۹ ، ۱۴:۵۲
شاداب امیدوار

پیامبر جانم سلام

تولدتون مبارک

چقدر جای شکر داره که از امت شما حساب بشم، دعام کنید که بشم، نه اسمی، اسمی و رسمی

دوستتون دارم

خوشحال و شاکرم که خدا شما رو آفرید، رحمت للعالمین هم آفرید

امشب دعا میکنم ظهور حضرت صاحب برسه، و شما خوشحال بشید

آمین

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۹ ، ۲۰:۳۶
شاداب امیدوار

من فکر میکنم اگر تا پیری زنده بمونم، از اونایی میشم که هر وقت دلشون میگیره میرن در کمد رو باز میکنن و یه لباس نارنجی انتخاب میکنن میپوشن و جلوی آینه سیر کیف میکنن حتی با همون قیافه ی مسن  هم خودمو دوس دارم و به خودم احترام میذارم، من عاشق لباس عوض کردنم

من مسئول شاد کردن و شاداب نگه داشتن درونم هستم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۹ ، ۰۰:۲۳
شاداب امیدوار
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۹ ، ۲۱:۰۰
شاداب امیدوار

همیشه اسم امام حسین که میاد، فوری بعدش اسم حضرت زینب هم میاد توی ذهن آدم، و سلامی که به سرعت خودشو میرسونه نوک زبون آدم

انگار شما زینبِ امام رضایید بانو

خانوم یادتون میاد مهر ماه هفت سال پیش همین روزا بود، شما منو به من برگردوندید، وقتی دیگه چیزی ازش نمونده بود، یه حافظه ای که صفحاتش پاره شد و میرفت که پاک بشه

و تسبیح مرحمتی شما که همه چیزو مثل یه معجزه، نه خانوم اشتباه میگم ببخشید، اون واقعا معجزه بود...همه چی برگشت سر جای خودش، نه فقط حافظه، اصلا همه چی، انگار که نه خوانی اومده نه خوانی رفته

شما حتی اشکی که خشک شده بود بهم برگردوندید

بغضی که سنگ شده بود...و باز نمیشد

چقدر با مهربونی دل زار منو بین اون همه زائر پناه دادید

اون لحظه ها رو با هیچی عوض نمیکنم، آرامش بی سابقه ای تجربه کردم...

دلم براتون تنگ شده خانوم

امروز شهادت عزیز دل من و شماست، داغ دل شما، داغ دل منه

خانوم شرمندم که در خدمتتون نیستم، چقدر این جمله وحشتناکه، اقلا کاش از اینجا به نوکری قبولم کنید خانوم

خانوم انشاءالله ظهور میشه آقا میان هم حق امام رضا رو میگیرن هم انتقام همه ی خون های به ناحق ریخته

خانوم به برادرتون سلام منو میرسونید؟

خانوم؟ بهشون می فرمایید: فاطمه کوچیک و کنیز و دلتنگ شماست؟

خواهش میکنم از ایشون یه اجازه ی دیدار برام می‌گیرید؟

خودتون چی؟ اجازه میدید دوباره بیام خدمتتون؟

خواهش میکنم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۹ ، ۰۹:۱۷
شاداب امیدوار

تلویزیون شبکه ۳ برنامه داره، حرم امام رضا

بعد مسابقه دارن میگه اگه بتونی چند دقیقه با امام رضا حرف بزنی چی میگی؟

خدا منو ببخشه

یکی هست، که همه میشناسیمش

بانی کل دسته گلای سراسریه این مدت...

گرفتید؟

خب بذاریدش زمین

هی به زبونم میاد، بگم گوش اینو بپیچونید، پاشو از بیخ گلوی ما برداره، دوباره خجالت میکشم میگم چته؟؟؟؟؟شیعه دعای هدایت میکنه

گفتی شیعه هستی دیگه؟آره؟!

 

حالا اگه بتونم به سوال بالا جواب بدم با عقل و عشق:

سلام آقا

با دعای شما، الحمدلله همه چی خوبه

فقط آقا، ما یه امامی داریم، ایشون غایبن، دعا کنید خدا هم ما هم ایشونو از دست گناهان ما نجات بده!!!

ما رو هم خدا فدای ایشون بکنه

یه زیارت مشهد و کربلا و نجف هر ساله برامون بگیرید 

انشاءالله همه مریض ها رو هم دعا کنید

بساط ستم از جهان به دست مبارک حضرت صاحب برچیده بشه

و عدل محبوب خدا به دست مبارک ایشون در جهان گسترانده بشه

و تا اون موقع ما هم به همه ی تکالیفمون از جمله امربمعروف ونهی ازمنکر کنیم!!!

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۹ ، ۲۳:۳۴
شاداب امیدوار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۹ ، ۲۳:۱۳
شاداب امیدوار

یه منبعی دیدم جایی ذکر شده بود، آرزو میکنم اگر خدا صلاح میدونه بهم بده

تفسیر امام عسکری علیه السلام💙

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۹ ، ۲۲:۰۸
شاداب امیدوار