مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

۶۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

امروز، روز قشنگی بود

رفته بودم خرید، یه فروشگاه بزرگ، توی فکر بودم، کلی بار همراهم داشتم، یک دستم خریدهایی قبلی اعم از میوه و دارو و روسری و... با دست دیگرم و با سختی سبد برداشتم تا کمی هم از فروشگاه خریدهای لیستم را تکمیل کنم، پیدا کرده و نکرده گوشم باز شد حواسم جمع، شنیدم که موسیقی پخش میشد با صدای بلند، با صدای خواننده، حالم به هم خورد، صورتم جمع شد، خواستم همانها را هم بگذارم و خرید نکرده از آنجا فرار کنم تا نشنوم چیزی که از آن منع شده ام

دیدم به بیمارم قول داده ام پس باید چیزی را که خواسته برایش ببرم و شب شده و ازین دیرتر برگشتن به مصلحت سایه نشین نیست، پس به چشم بر هم زدن پیدا کردم و برداشتم، منتظر بودم تا حساب کنم، مقابل صندوق باید در صف می ایستادم سبد را در صف گذاشتم و خودم قصد بیرون رفتن کردم تا وقت پرداخت به داخل برگردم، دیدم به طرفه العینی صدای دلنشین و سپاس برانگیز اذان به گوش رسید و آهنگ قطع شد

همین اتفاق به ظاهر کوچک چقدر شیرین بود

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۹ ، ۰۰:۱۹
شاداب امیدوار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۳۹
شاداب امیدوار

دیروز عزیزی برای محمدابراهیم اسباب بازی خرید، خیلیاش آهنگ دارن، با صدای آواز زن و رقص خود عروسک...

اینا برای بچه شیعه شایسته هست؟؟؟

بابا صاحب بعد از ظهور، تربیت و بازی و اسباب بازی بچه ها چجوریه؟

اگه من در آینده بچه دار شدم، چطور بزرگش کنم؟ 

چی بدم دستش بازی کنه؟ چی بهش یاد بدم؟ 

خواهش میکنم اگر سهمم در این دنیای فانی، مادر شدن هم بود، دعا کنید همیشه جون من و بچه هام برای شما باشه

دلم میخواد توی خونه ی آرزوهام اتاقی داشته باشیم مخصوص پذیرایی از شما... همیشه آماده...همیشه بالای سفره جای شما باشه، دلم میخواد سر سفره خودم مهمون شما باشم، که اصلا سفره ای ندارم هر چی هست از دعا و امضای شماست، دلم میخواد کوچیکی کنم پیش شما

دلم براتون یه ذره شده، دلم میخواد تو زندگیم همیشه عشق به شما، و ادب به حضور شما جاری باشه...

من دلم شما رو میخواد

بابای مهربونم، بابای شیعه ها، سلام به دل داغدار شما...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۴۵
شاداب امیدوار

گاهی بیمار که میشیم نیاز جسمی نداریم که دست کسی رو تو دستمون داشته باشیم، اما حس آرامشی به هم تزریق میکنیم که اثر زیادی در همدل تر شدنمون داره، این محبت کردن و دیدن ها رو از خودمون دریغ نکنیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۳۰
شاداب امیدوار

برای خیاطی رفتم اتاق کناری، وقتی برگشتم عزیزی از تنها موندن ناراحت شده بود

بابا صاحب برای خواهرم دعا میکنی؟ 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۹ ، ۰۸:۲۸
شاداب امیدوار

کاشکی مسئولیت پذیری هم مثل کرونا مسری بود!

حتی اگه آدمو میکشت!

با مسئولیتی که کشته میشه، یا میمیره، بهتر از بی مسئولیتیه که زنده ست!😕

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۹ ، ۱۰:۵۷
شاداب امیدوار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۵۴
شاداب امیدوار

آدرسی که دو شب قبل از اون حادثه ناگوار بهم دادی، حالا به لطف خودت پیدا شد

دیگه فقط مونده ببریم اونجا

من بهت مشتاقم خیلی مشتاق .... بگو که آرزومو برآورده میکنی

بگو که قبولم میکنی

خواهش میکنم...

یعنی آخرش منم میبری؟ یعنی میشه؟ من بهت امید و اعتماد دارم...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۳۳
شاداب امیدوار

آخ از کمر درد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۲۵
شاداب امیدوار

_فاطمه؟

_جانم؟

_چته؟

_احساس تنهایی میکنم

_دیگه؟

_امیدوار، و منتظر

_منتظر چی؟ یا کی؟

_چی؟ ظهور، کی؟ حضرت صاحب

_چه ربطی به تنهاییت داشت؟

_ربطش به اینه که بعد از ظهور، همه قابل اعتمادن....

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۰۳:۴۰
شاداب امیدوار