حساس شده
يكشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۹، ۰۸:۲۸ ق.ظ
برای خیاطی رفتم اتاق کناری، وقتی برگشتم عزیزی از تنها موندن ناراحت شده بود
بابا صاحب برای خواهرم دعا میکنی؟
مهمانسرای حضرت صاحب
بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است
اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار
طبقه بندی موضوعی
-
ماجراهای من و مامان
(۳۰) -
ماجراهای من و خانواده
(۸۶) -
دوست داشتنی های من
(۱۱۹) -
عاشقانه های من و فرمانروا
(۱۶۱) -
یادگرفتم های من
(۸۸) -
هنری
(۹) -
خاطرات شخصی
(۱۳۴) -
خاطرات امربمعروف و نهیازمنکر
(۸) -
آرشیو پرشینم
(۶) -
قوانین نگاهی
(۲۸) -
راحت نویسی
(۴۵) -
وقتی همه دور هم جمع میشیم
(۶) -
مصاحبه ی من با خودم
(۵) -
بنظر خودم با مزه
(۲۰) -
روزانه
(۹۱) -
کارهای نمدی
(۳) -
عکسای انرژی مثبت
(۵۷) -
رمان
(۶) -
بابا صاحب :)💖
(۸۶)
بایگانی
- آبان ۱۴۰۱ (۱)
- شهریور ۱۴۰۱ (۲)
- مرداد ۱۴۰۱ (۱)
- تیر ۱۴۰۱ (۱)
- خرداد ۱۴۰۱ (۲)
- ارديبهشت ۱۴۰۱ (۱)
- فروردين ۱۴۰۱ (۷)
- اسفند ۱۴۰۰ (۲)
- دی ۱۴۰۰ (۶)
- آذر ۱۴۰۰ (۱۱)
- مرداد ۱۴۰۰ (۱)
- تیر ۱۴۰۰ (۱۰)
- خرداد ۱۴۰۰ (۱۹)
- ارديبهشت ۱۴۰۰ (۳۸)
- فروردين ۱۴۰۰ (۱۰)
- اسفند ۱۳۹۹ (۳)
- بهمن ۱۳۹۹ (۳)
- دی ۱۳۹۹ (۲)
- آذر ۱۳۹۹ (۲)
- آبان ۱۳۹۹ (۲۸)
- مهر ۱۳۹۹ (۱۰۷)
- شهریور ۱۳۹۹ (۶۰)
- مرداد ۱۳۹۹ (۲۴)
- تیر ۱۳۹۹ (۴۳)
- خرداد ۱۳۹۹ (۷۸)
- ارديبهشت ۱۳۹۹ (۴۳)
- فروردين ۱۳۹۹ (۸۵)
- اسفند ۱۳۹۸ (۴۵)
- بهمن ۱۳۹۸ (۱۲)
- دی ۱۳۹۸ (۹)
- شهریور ۱۳۹۸ (۱۵۱)
- مرداد ۱۳۹۸ (۱۴۶)
- تیر ۱۳۹۸ (۶۱)
پیوندهای روزانه
