مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

۱۴۰ مطلب با موضوع «خاطرات شخصی» ثبت شده است

حلقه ی ازدواجم...

من دادمش امام حسین

هیچ جوری نمیتونستم بفروشمش یا ببخشم به نیازمند....

 

برای دل های شکسته فقط دعا کنید 

چون جز خدا مرهمی ندارن

برای اونایی که دل میشکنن هم دعا کنید، چون اونا هم آدمن

اونا هم به خدا احتیاج دارن...مثل ما...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۲:۴۸
شاداب امیدوار

متین: عمه ها!

من و آرام: جان عمه

متین: میدونم شرایطشو ندارید اما، کاش میشد برای خودتون یه اتاق داشتید، که هروقت خسته میشید یا دلتون میگیره بتونید اونجا راحت باشید

بهت زده شدم

چون به ما فکر کرده بود و  دقیقا اصلی ترین مشکل الانمون، پیدا، و درک کرده بود، گفتم: ممنون که به ما فکر کردی :)

گفت منم یه وقتایی دلم میگیره...میفهمم هروقت دوس داشتین با یکی حرف بزنید و درددل کنید من زنگ بزنید:)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۰۳:۵۹
شاداب امیدوار

دلنواز بلندشده ایستاده جلوی مبل یه نفره که محمد نشسته روش حسین هم نشسته روی دسته ش،

من: دلنواز جان!

دلنواز:جانم!

من: به همه ی جمله های قابل شمارش امروزمون، دوستت دارمم اضافه کن

 

حالالبخند به لبش میاد و خودشم میاد میشینه کنارم بهم تکیه میکنه، سرشو میذاره رو شونه هام، شروع میکنه باهام کمی حرف زدن، بعد رو میکنه محمد میگه محمد امشب نمیای بریم خونه مادر جون؟! میگم تو خودت نمی مونی کمه؟!چیکار به اون داری؟! میگه آخه قُل امِ لبخند میزنم به مهربونی و داداش دوست بودنش میگم قانع شدم ولی خودتم بمون

میگه نمیشه آخه من بدون مامانم خوابم نمیبره یاد بچگیاش میفتم همیشه می چسبید به زنداداش، میخندم میگم از اولشم همینو میگفتی، فقط ما نمیفمیدیم، چون هنوز زبون باز نکرده بودی:)))) همه به این شوخی میخندیم میدونه که خیلییییییی دوسش دارم میگم پس به مامانت و مائ بزرگت سلام برسون، کیفش سنگینه، براش از پله ها میبرم و تا دم در بدرقه ش میکنم....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۰۳:۴۵
شاداب امیدوار

یکی از کارای قشنگ عروس چهارمی، اینه که گاهی زنگ میزنه به گوشیه مامانم بعد میگه: مامان یه چیزی بگم؟ مامانم میگه : بگو فرشته ی من زنداداشم میگه چیز مامان، میدونی، خب، راستش، ببخشید چقدر صلوات خونده بودین که هنوز صدقه اش نکردین؟ مامانم هم میگه مثلا فلان قدر بعد زنداداشم میگه خب دیشب محمد ابراهیم دندونش درد میکرد منم از صلوات های شما خرج کردم گفتم دعای شما زودتر مستجاب میشه مامانمم میگه دعای خودت زودتر میگیره دلت پاکتره، ولی خوب کردی دخترم هر وقت خواستی هرقدر خواستی ازشون بردار من بازم براتون میخونم، و پس انداز میکنم.

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۱۳
شاداب امیدوار

امسال به خیلی ها تلفن نزدم برای تبریک عید، یاد پارسال افتادم، رفتم خونه شون، تعارف کردم تشریف بیارید خونه ی ما هم،خانومه گفت:

ممنون ما خودمون خونه داریم!

بهش گفتم میدونم، خواستم دور هم باشیم بهمون خوش بگذره، وگرنه ما هم بی خانمان نیستیم اومدیم اینجا عید دیدنی...

ادبش ستودنی بود اصا...یه بارم بهش گفتم به بچه هاشون گفتم وقتی شما مکه بودین، که بیان پیش ما، بهشون خوش بگذره، یه طوری نگام کرد که انگار شاخه درخت گردوی ۵۰ ساله ی باغشو شکستم😂😂😂😂😂در این مثل یه نکته ای نهفته ست که فقط خودش میتونه بفهمه...فقط اینجا رو نمیخونه

این در حالیه که ...

بی خیال...فقط خوب نیست هر وقت کمک بخوای به بقیه بگی هر وقت به مصلحت نیست، همون بقیه بشن غریبه..غریبه هایی که تنها نکته مورد توجه در اونا میشه اختلاف سطح اقتصادی.و اینو هی با نیش و کنایه و توهین بکوبونن تو صورتت این شخصیتا خیلی غیر قابل اعتمادن

من از زندگیمون راضیم، اما از کسایی که میخوان این رضایتو، بگیرن، ناراضی

بعضیام زخمای روحتو میشناسن، هی فشارش میدن، جای پانسمان، نمیگم ما هم خدایی نکرده، دور از جون بلانسبت شما که میشنوید، دور از جونِ پدر مادرامون، مثل اونا باشیم، ولی دیگه اقلا ازشون فاصله بگیریم که هی بدتر زخم و زیلی مون نکنن

از خودمون وآرامشمون محافظت کنیم، ما مسئول هستیم که بهمون خوش بگذره

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۵۰
شاداب امیدوار

میگن سکه شده ۶ م

ینی اگه ۱۱۰ تاشو میگرفتم الان ۶۶۰م داشتم

ولی الان ندارم

الان چی دارم؟

شغل ؟ چه شغلی؟ کارگری!

فک میکنید پشیمونم؟

نه...چون ۸ سال آرامش + دل خوش+ خدایی که رزاق اینا همه مال منن...بدون اون پول زنده موندم، راحتم بودم اما بدون این سه گزینه آخری....نمی گذشت...

میتونستم بگیرم، براحتی...ولی نمیدونستم خرج کنم، براحتی! خداروشکر... نه خودمو اذیت کردم نه اون بنده خدا رو....

شکر...

میدونم بیشتر از اونا رو فرمانروا بهم میده...اگه نیاز باشه، اگه صلاح باشه....

ولی فرمانروا! من جز خودت چیزی نمیخوام

خودت بسی😘

راستی، ازم راضی بودی؟ اگه اون ازم راضی نبود، تو راضیش میکنی روز قیامت؟

بقیه چی؟

من از ناراحتی تو وحشت دارم....خیلی...

نکنه یه وقت منو ببری بهشت، ولی نسیم رحمتت نباشه؟ چون دیگه با زمهریر جهنم فرقی نداره....

نکنی با من اینجوری

میگم بیا تا وقت هست کمک کن بهم هرجا رو که خودتو یا بنده هات یا آفریده هاتو ناراحت کردم، جبران کنم، من تنها نمیتونم....

بهم کمک میکنی؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۰۴
شاداب امیدوار

نگفته بودم بهتون؟

پرستوهایی که توی اصطبل حیاط پشتی لونه داشتن برگشتن 😍

از اول عید تا حالا

صداشون انقدر قشنگه که گاهی دست از کار میکشم و فقط اونا رو نگاه میکنم که دارن اون بالا میچرخن و آواز میخونن، صدای خوندنشون شبیه خندیدنه😍

بچه هم که بودم اونجا همیشه یه جفت پرستو بود....

قمری ها هم که توی سبد آویز از سقف، کنار لامپ، وسط اصطبل، جا خوش کردن...گاهی که تکون میخورن لامپم تکون میدن😁

 

میشه دامدار یا کارگر دامداری باشی و احساس خوشبختی بکنی 😊

منم یه روز دامدار موفقی میشم

برام لذتبخشه

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۴۵
شاداب امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۲ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۵۶
شاداب امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۱ فروردين ۹۹ ، ۰۳:۵۰
شاداب امیدوار

خداروشکر دیگه میتونم بگم بیکار نیستم

از مزایای شغلم اینه که براش زحمت میکشم، پس پول بادآورده بدست نمیارم، درآمدش جز اینکه کم، سالیانه هم هست فعلا، اما حلال حلال، خداروشکر

شاید سال دیگه درآمد ماهیانه هم داشته باشم، شایدم فرمانروا بیشتر از حد تصور من بهم روزی داد، خوبیش اینه که دست خودشه،و دست خودشم باااااازه 😊

خب هنوز نتونستید حدس بزنید چیه، طبیعیه

آروم آروم براتون میگم 

محیط کارمو خیلی دوس دارم، از اینکه وکیل میشدم و تو دادگاه سر میکردم از این شعبه به اون شعبه، خیلی راضیترم بخصوص با چیزایی که  دیدم و نپسندیدم 

همکارم باهام مهربونه خیلی هوامو داره

اونایی که تو محل کارمون هستن خیلی قشنگ و  دوستداشتنی و بامزه هستن جالبن

این کار جذابی که من عاشقشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۳۷
شاداب امیدوار