حس میکنم دیگه دنبالم نیستن
دوباره ادامه میدم
فقط با یه مدل جدید
برای طیف مخاطب جدید
حس میکنم دیگه دنبالم نیستن
دوباره ادامه میدم
فقط با یه مدل جدید
برای طیف مخاطب جدید
یعنی منم میتونم حافظ قرآن بشم؟
حالا که خدا یه عمد دوباره بهم داده
دلم میخواد برم دنبال آرزوهام
این ۵ سال همه وقتمو صرف احیای امربهمعروف و نهیازمنکر کردم
توی چند تا شهر هم یه کارایی خدا نصیب کرد
ولی دیگه کمتر کاری مونده که بشه انجام بدم
نمیدونم خدا نظرش چیه؟ خدا کنه مسیر درست رو برم
خدایا ۵ ساله همه چیو انداختم عقب که تو راضی باشی
ینی الان بازم باید ادامه بدم؟ کار درست چیه؟ تو چطوری راضی هستی؟ بازم راهنماییم کن لطفا ...
ولی تو رو به خداییت منو به خودت برسون
مدام منو میبری و برمیگردونی و پیام میدی که آره عمر خودت تموم شده و من یه عمر دوباره بهت دادم
من زمین میخورم صبر میکنی تا بلند بشم
میدونم میفهمم میبینم داری باهام راه میای
از خودم میترسم
تو رو به خودت و مقام فرمانرواییت قسم میدم منو فدای خودت کن و ازینکه همه چیزو فدای خودم کنم نجاتم بده
منو ره ببر
تربیت کن
آدمم کن
من میخوام برای تو باشم
نجاتم بده ازین بی سامانی ازین بی تو بودن ازین سرگشتگی
خواهش میکنم
امام جواد جانم سلام
امام جانم
خستم
میشه شما برام پدری کنید؟ میگن حق اولاد اینه که تربیت بشه
میشه منو برای خدا تربیت کنید؟
من از گناهان خودم خسسسسسستممممم
به جز خدا کسیو ندارم
میشه شما به خدا بفرمایید بهم رحم کنه؟
مثل همیشه...
من پناه میخوام
به خدا میگید شما؟
خواهش میکنم
شما رو به امام حسین علیه السلام قسم میدم...
کمک... خودتون وکیل
هر دعایی خودتون صلاح میدونید در حقم بفرمایید
ولی به ملیک مقتدر بگید
من دوسش دارم... از اولم دوسش داشتم
بدون اون نمیتونم
نه وقت نوشتن دارم نه تحمل ننوشتن😅
خیلی شلوغم
مثل همه این سالها... مدام در حال یادگیری
مدام در حال فرار! اما دیگه بسه
میخوام به جای فرار باهاشون مواجه بشم
توکل به خدا
نمیدونم چی میخواد بشه
ولی من دلم به تو گرمه ❤️
امروز رفتم صحرا
با علی
عجله عجله رفتم
فقط چادر نمازمو پوشیدم روی همه لباسام
خیلی فاز میده نه ساق میخواد نه روسری نه هییییییچی
فقط وقتی رسیدیم و درختا رو دیدم آه از نهادم بلند شد
چون با چادر نماز نمیشد از درختا بالا کشید
من هق
ولی خیلی خوش گذشت 😍
بالاخره خوابم گرفت ولی یکساعت دیگه اذان میگن
ولی اگه امام موسی صدر زنده بود و توی شهر ما
مطمئنم اون جلسه مهدوی رو جای حوزه و توی پستو میبرد توی پارک و بین مردم برگزار میکرد
میگفت بیا حوزه علمیه ثبتنام کن
گفتم چرا؟
گفت که مدرک بگیری تدریس کنی اینجوری خیلی میتونی برای امربهمعروف ونهیازمنکر فعال باشی
گفتم الان که همون توی کوچه و خیابون از اساتید حوزه بیشتر با مردم درباره ش روشنگری میکنم
میگفت آخه اونجا بیشتر مخاطب داری بالاخره بهتره دیگه
گفتم ولی اونجا اونا تعیین میکنن من چی درس بدم
حوزه هم که فقط تدریس امربهمعروف ونهیازمنکر نیست! یه عالمه درسه
من جز امربهمعروف ونهیازمنکر حاضر نیستم چیزی درس بدم
بعدم تازه توی این شهر امربهمعروف ونهیازمنکر بعد از دوندگی زیاد داره از آب و گل درمیاد
میخوام بعد از ۵ سال بالاخره برم سراغ زندگی خودم...
خیلی خوشحالم که قهر کرده
کاش این یکی هم ازش پیروی میکرد