مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

۱۰۷ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

ممنون که اومدین

هر وقت شما رو دیدم اتفاقی مهم در راه بود

اینبار چه خبره؟

به دخترتون گفتید بهم بگه خیاطی کنم؟ باشه...چشم...به دیده منت

شما امر کنید...حتی جانم هم قابل شما رو نداره

خداروشکر که خوشحال بودین

دعا میکنم هر بار که  به من حقیر سر میزنید، امام حسین هم هدیه ای بهتون بده، تا همیشه بتونم شما رو ببینم، میاین منم ببرید؟ همونجوری که خودتون رفتید

دعا کنید برسم به اون آدرس...الحمدلله که پیدا شد

حالا فقط نمیدونم چطوری خودمو به اونجا برسونم

دعام میکنید دیگه

میدونم

رحمت وسیع پروردگار گوارای پاکی و از خودگذشتگی شما

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۹ ، ۱۳:۲۵
شاداب امیدوار
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۹ ، ۰۰:۲۶
شاداب امیدوار

دیروز یه خانومی تو داروخانه کار میکرد که خواستم براش اسپری بزنم

گفتم خواهر خوشگله دستای قشنگتو میاری آورد براش پاشیدم گفتم مرسی اونم کلی تشکر کرد، دیدم لاک زده گفتم میدونی لاک روی ناخنت نامحرم میبینه گناه میکنی؟ خدا دوس نداره...

گفت نامحرم کیه؟ کی میگه خدا کاری نداره

نگاش کردم گفتم داره عزیزم...و دیگه ادامه ندادم رفتم

امروز دوباره اونجا کار داشتم، براش یه لاک اکلیلی و یه لاک پاک کن خریدم، با یه پاکت نامه شیک، براش یادداشت گذاشتم توی پاکت نامه، نوشتم 

سلام

میدونی که هر چی زیبایی بیشتر مسئولیت هم بالاتر

حالا حتما میدونی که چقدر مسئولیت بالایی داری

وقتی برای دلت لاک میزنی و به خودت اهمیت میدی خدا دوس داره و امام زمانم بهت لبخند میزنه، و وقتی هم که برای خدا پاکش میکنی بازم امام زمان بهت لبخند میزنه

پیشاپیش لبخندهای امام زمان مبارکت باشه 

 

وقتی دیدمش بعد از احوالپرسی بهش دادمش گفتم هدیه ست ناقابله گفت چیه؟ گفتم دیروز دیدم دوست دارید، امروز براتون گرفتم، حالا ضدعفونیش کردین میبینیدش، گفت چرا؟ گفتم چون مثل خواهرمی

متعجب تشکر کرد

امیدوارم دوست داشته باشه

و در تصمیمش تجدید نظر بکنه

#تذکر_تاثیر_دارد

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۹ ، ۲۳:۴۳
شاداب امیدوار

امروز وقتی از بیرون بر میگشتم تو مسیر یه مغازه لباس بچگانه منو خیلی جذب خودش کرد طوری که دوباره عقبگرد کردم سمتش و به لباس پشت ویترین خیره شدم

مثل تونل زمان عمل کرد

برگشتم به ۲۷ سال پیش، وقتی خریدای عیدمونو تازه زمین گذاشته بودیم اونوقتا حاج داداشم دبیرستانی بود عزیزی هم همینطور بقیه کوچیک بودیم جز خانداداش که تازه از سربازی برگشته بود و آباجی که گاهی با شوهر و بچه هاش بهمون سر میزد

اونروزم بزرگترا جمع و جور میکردن و کوچیکترا رسالت همیشگی رو اجرا میکردن هر کی مشغول به هم ریختن یه قسمت بود 

مامانم اونروز خیلی خسته بود، حاج داداشم بین خریدها یه پارچه صورتی با تور تزیینی طوسی بیرون کشید و رفت سراغش

من از کنارش تکون نمیخوردم

آخه خیلی ذوق داشتم، اون لباس برای من بود، مامانم توی روستای قبلی خیاط هم بود و چون همه از بچگی کنار دستش دیده بودیم بدون استثنا سن نوجوونی براحتی جرئت و توان دوخت و دوز رو در خودمون میدیدیم

نتیجه شد یه پیراهن صورتی چنددامنه خیلی خوشگل با کمربندی که همیشه عزیزی برام پاپیونی می‌بستش، و این توی اون دوران ورشکستگی ما خاطره ی خیلی شیرینی شد برای من

عزیز دردونه بودم و این دردهای دیگه ای مثل غریبی و ورشکستگی رو انقدر کمرنگ میکرد که انگار نبودن

(بین فامیلهای ما گاها پیش میاد که به خواهر بزرگ میگیم آباجی و خواهر دوم عزیزی)

اون لباس من شبیه لباس پشت ویترین بود البته برای من قشنگتر بود

از فروشنده اجازه گرفتم تا چند تا عکس ازش داشته باشم

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۹ ، ۱۰:۲۷
شاداب امیدوار

اگه اشتباه نکنم آیت الله بهجت خدا بیامرز، که کاشکی من به جاش میمردم، انگاری جایی فرموده بودند عبد خدا باشیم نه عابد، چون شیطان اون همه وقت عابد خدا بود ولی تهش چی شد؟ ما عبد باشیم

خلاصه هر عزیزی که فرموده اینو حکیمانه ست

 

حالا مشکل منم همینه من عبد نیستم، من عابدم، من باید چشم گفتن به خدا رو یاد بگیرم شاید قبلا برای دفاع ازین دیدگاه استدلالی نداشتم، ولی حالا خدا بهم یادش داده، کاش کمک کنه انجامش هم بدم

اگه بچه داشته باشم، دلم میخواد مهمترین چیزی که بهش یاد میدم این باشه که همیشه به خدا خییییییییلی اعتماد کن، روی مهربونیش حساب کن، و همیشه تنها چیزی که ذهنتو درگیر میکنه تنها معیار و ملاکت برای همه چی تو زندگی این باشه که خدا چی گفته چی خواسته؟ همونو انجام بده بی تعلل با تامل و تشکر!

انشاءالله که همیشه این بشه رویه ی زندگیم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۹ ، ۰۰:۰۹
شاداب امیدوار

🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼

سهراب سپهری چقدر زیبا گفت :

ﺧﺪﺍ ﮔﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺯ ﺭﻭﻱ ﻛﺎﺭ آﺩﻣﻬﺎ!

ﭼﻪ ﺷﺎﺩﻳﻬﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﻫﻢ...

ﭼﻪ ﺑﺎﺯﻳﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﺳﻮﺍ...

ﻳﻜﻲ ﺧﻨﺪﺩ ﺯ آﺑﺎﺩﻱ...

ﻳﻜﻲ ﮔﺮﻳﺪ ﺯ ﺑﺮﺑﺎﺩﻱ...

ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻛﻨﺪ ﺷﺎﺩﻱ...

ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻛﻨﺪ ﻏﻮﻏﺎ...

ﭼﻪ ﻛﺎﺫﺏ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺻﺎﺩﻕ...

ﭼﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻛﺎﺫﺏ...

ﭼﻪ ﻋﺎﺑﺪ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻓﺎﺳﻖ...

ﭼﻪ ﻓﺎﺳﻖ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﺎﺑﺪ...

ﭼﻪ ﺯﺷﺘﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﻧﮕﻴﻦ...

ﭼﻪ ﺗﻠﺨﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺷﻴﺮﻳﻦ...

ﭼﻪ ﺑﺎﻻﻫﺎ ﺭﻭﺩ پایین...

ﻋﺠﺐ ﺻﺒﺮﻱ ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﻧﻤﻴﺪﺍﺭﺩ!!!...

🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼

@ghaseedak

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۹ ، ۲۳:۲۳
شاداب امیدوار

دلم برای راه رفتن توی شهر خودم تنگ شده بود....

خسته شده بودم از اسنپ و تپسی، البته برای شهرهای بزرگ خوبه اما برای شهروندان شهرهای کوچیک نه!

من عااااااااشق پیاده روی هستم اونم توی پاییز...خیلی آرامش میگیرم

دیروز از جلوی گلفروشی کوهستان رد میشدم یادم افتاد به عروسی داداش چهارمی و خاطرات بامزه ی گلفروشی😅

دیگه نسبت به آنیتا و پاساژ روبروش و اون دفترخونه طبقه بالاش سر شدم

خاطرات تلخ مرور میشن ولی زنده نمیشن، چون من دفنشون کردم

امروز رفتم شبکه هم، شیب اون خیابون معروف قلبمو به دردآورد

به پزشک خانواده گفتم گفت مهم نیست، مشکل قلبی هنوز برای شما خیلی خیلی زوده نگران نباشید، میخواستم بگم نگران نیستم! درد دارم! ولی گفتم خب الحمدلله

ماسکم نزده بودن ایشون، به شکل عملی امربمعروفشون کردم، خوشحال شدن، امیدوارم دیگه ماسک بزنن

هنوزم به هرکی کارت یا پول میدم براش اسپری ضدعفونی میزنم

دلم نمیاد تاکسی سوار شم اگرم بشم نمیزارم کسی کنارم بشینه

چقدر مردم با بچه هاشون بداخلاقی میکنن

چقدرم همه به ماسک و ضدعفونی بی اهمیت هستن

ناراحت کننده ست!!!

حالا ما هم که رعایت میکردیم مبتلا شدیم، خدا از سر بقیه بخیر بگذرونه

به یه خانمه آروم گفتم خواهر خوشگله موها بیرونه، گفت میدونم خودم گذاشتم، گفتم خب داری گناه میکنی، گفت هرکی اختیار خودشو داره، گفتم دوس داری زنهای دیگه جلو شوهرت بی حجاب بگردن؟

بهم توهین کرد...بهش گفتم شما خیلی لطف داری بزرگواری...دادم میزد، همچنان داشتم آروم باهاش حرف میزدم، گفتم ببین دورت بگردم فدات شم اگه منم ماسک نزنم تو رو مبتلا کنم میتونم بگم هرکی اختیار خودشو داره؟ با بی احترامی رفت...

اون لحظه خیلی ناراحت شدم ولی باز گفتم خدایا هم منو هدایت کن که خیلی گناهکارم هم به اون خانم کمک کن به اشتباه خودش پی ببره

اومدم خونه برای نرم‌ شدن دل اون خانوم مقابل این احکام و هدایت شدن خودم دعای یستشیر خوندم اتفاقا خیلی فکرا خوب و جدید به ذهنم رسید، که لطف فرمانروا بود

حالا بازم میگم شاید باید خیلی بهتر باهاش برخورد میکردم

اگه زودتر ازین ناقل بودن در بیام اونوقت انشاءالله گل سر و ... درست میکنم با یه برگه داخلش در مورد این احکام هدیه میدم که کمتر بهشون بربخوره و دوس داشته باشن

هر کی اینو میخونه هم برای من دعا کنه لطفا هم برای اون خانوم ممنونم 😊

 

امربمعروف تاثیر دارد 💙

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۹ ، ۱۴:۰۵
شاداب امیدوار

خدایا من که نمیتونم قد تو بیام بالا، خب تو که همه جا هستی، نامحدودی، ازت برمیاد، بیا پیشم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۹ ، ۲۰:۳۴
شاداب امیدوار

دریافت

🔴 تبلیغ نگهداری از حیوانات #حرام_گوشت(که #موی اونها باعث #ابطال_نماز هست)!! در صداسیمای جمهوری اسلامی ایران !!

⚠️تبلیغ #صنعت پت به جای تشویق فرزندآوری برای حل مشکلات روحی‼️

⚠️ اینجا فرد میاد بجای اصلاح خودش واطرافیانش خرگوش رو جایگزین  رابطه با اعضای خانواده میکنه❗😳

✅اسلام این شرط رو برای قبولی نماز گذاشته که مومنین سمت نگهداری اینطورحیوانات نرن!
واین زبون بسته ها باید آزاد باشند درجنگلها و...🐇

چرا مرغ وخروس🐓 وکبوتر روتبلیغ نمیکنه که افرادی که شرایط دارن، نگهداری کنند؟؟
و دراسلام هم توصیه شده و جنیان رو هم دور میکنه...؟؟🤔

💎مرکز تخصصی امر به معروف موسسه احیای تمدن موعود👇
🌷با ولایت تا شهادت🌷

🔵 هموطنان عزیز میتوانند با روابط عمومی صداوسیما به شماره ۱۶۲ تماس حاصل فرمایند و ضمن تشکر از زحمات و اقدامات مثبت این سازمان، از برنامه فوق انتقاد کنند☝️


#نه_به_فرهنگ_غرب❗
#نشر_حداکثری

🆔️@aamerin_ir

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۹ ، ۱۳:۱۲
شاداب امیدوار

خدایا لبه ی پرتگاهم

یه کمم رفتم پایین

به فریاد دلم برس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۹ ، ۱۳:۱۱
شاداب امیدوار