مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

۴۳ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

سلاااااام امام رضای مهربونheart

تولدتون مبارک 🌼

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۹ ، ۲۱:۵۹
شاداب امیدوار

ممنون برای همه ی محبت ها، بخصوص این آخری 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۹ ، ۲۱:۴۶
شاداب امیدوار

بابا صاحب باید چیکار کنم؟!

هم احترام خودم و بقیه حفظ شه، هم اینکه بقیه انقدر نسبت به من و حرفا و نیازها و حساسیت هام و حریمم بی تفاوت نباشن، بی تفاوت نباشن که تهش من مجبور شم اونطوری حرف بزنم که نباید، ازونطرف خودمو چیکار کنم که لحن و اندازه ی بلندی صدام زشت نشه...چیکار کنم که دیده بشم شنیده بشم و زیر پای بی احترامی و بی تفاوتی بقیه له نشم؟

من باید چیکار کنم؟!

بلد نیستم...

یادمم ندادن

میشه شما به همه ی ما یاد بدین؟

اصا اینکه میگم دیده بشم شنیده بشم خوبه؟ یا بده؟ اینکه ناراحت میشم...شما هم بهم حق میدین؟ یا اشتباه میکنم؟

این روزا همه شمشیر انتقاد و نامهربونی رو برام کشیدن

منم تنهام و نمیخوام به عنوان دفاع بهشون صدمه بزنم

چطور باهاشون رفتار کنم که جای زخم شمشیر بهم گل بدن؟

میشه خواهش کنم بهم یاد بدین؟

من به جز خدا هیچکی رو ندارم....

خواهش میکنم....

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۹ ، ۰۰:۴۹
شاداب امیدوار

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۹ ، ۱۲:۰۹
شاداب امیدوار

میدونی خدا

یه خواهش ازت دارم، راستش از ظهر تا حالا هی میام بگم، هی روم نمیشه، آخه خب من...خودت از کارنامه ی اعمالم آگاهی، میدونی که خجالتم از کجاست، میدونم خیلی دارم ....آره ...من ...خب...بله، من...ای بابا سخته گفتنش

حلال کن...

 

داشتم خواهشامو میگفتم، هوم، آره زیاد شد، خب با کم شروع کردم که راحت باشه ولی از اولم نقشه همین بود، حالا به روم نیار

میگم بیا یه لطفی از سر بزرگواریت به من داشته باش

اونم اینکه یکی

اگه ممکنه عاجزانه و پیگیرانه، و ملتمسانه تقاضا دارم در روز قیامت که ملت با اون وضع فجیع دوباره زنده میشن و هیشکی هیشکی رو نمیشناسه و سایر مواردی که روم نمیشه بگم، اگه ممکنه به همه لباس بده، خدا ما بدبختیم بیچاره ایم اون موقع هیچی نداریم حیثیتمون رو نگهدار التماس میکنم، به همه که لباس میدی، به من بینوا هم لباس بده دمت گرم خیلی خدایی اصا

بعدم التماس میکنم نذار عجز کسی رو ببینم خیلی وحشتناکه ببینی همه خیلی گرفتارن، من طاقتشو ندارم، دلم نمیخواد آبروی کسی پیش من بره، نذار حسابرسی هیچ بنده خدایی رو ببینم و شرمندگیشونو ببینم خواهش میکنم اگه میشه منم ببخش نذار آبروم بره

یه درخواست دیگه هم دارم که سعی میکنم بخاطرش هرچقدر میتونم کارای خوب بیشتری انجام بدم و بیفتم به جون نقاط ضعف اخلاق و رفتار و اعمالم

البته انشاءالله

اون درخواست چیه؟

خدا اون روز امام حسینم هستن دیگه

خب اون موقع من هیچی به جز لباسایی که قولشو الان ازت گرفتم هیچی ندارم، بعد خب من آرزو دارم به ۱۴ معصوم گل بدم، با عذرخواهی از بقیه، مخصوصا دلم میخواد به امام حسین گل بدم، خب اینکه تو اون هیر و ویری و بلبشو گل از کجا باید پیدا بشه دیگه دست لطف و کرم و احسان خودتو می بوسه فدات شم، اون روز بهم گل میدی بدم به امام حسین آخه من اون موقع گل از کجا بیارم؟خواااااااهش میکنم خدا جان...

من که خیلی به لطفت امید دارم...فقط خودت میدونی چقدر ازت ممنونم و چقدر روت حساب میکنم

تو برای من بسی

تا حالا هرچی اینجا نوشتم و ازت خواستم بهم دادی، حتی خیلی چیزا رو نخواستم و بهم بخشیدی

چقدر کریمی...رحیمی نعیمی...عزیزی

چقدر مهربونی

دوستت دارم

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۹ ، ۰۳:۳۳
شاداب امیدوار

باران دخترم

پیشتر در نامه ای برایت از امیدی که برای به دنیا آمدنت نیست، نوشتم

اکنون میخواهم از آرزویی که به رسیدنش دلگرم شده ام بنویسم

چه خدا خواست و تو یا خواهر و بردارهایت آمدید، چه تنها در این سایه سار نورانی، راه رسیدن به معشوق ازلی و ابدی را در پیش گرفتم

آرزو میکنم جز به رضایت خداوند زمین واهلش را ترک نکنیم

این همان آرزویی ست که هر لحظه برای رسیدن به آن، با هوای نفسم خواهم جنگید، انشاءالله

و این تنها به لطف الهی میسر خواهد شد

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۹ ، ۱۳:۳۳
شاداب امیدوار

قرآن عزیز امامزاده، مهمان و امانت در خانه ی ماست، راستش ...خدا قبول کند...نذر شد

از فرط دوست داشتنش

حالا گمانم او هم دلش برای امامزاده تنگ شده

نمیدانم روز قیامت، از همه ی آنچه با هم گذراندیم چه خواهد گفت

اما دعا میکنم به عشقی که به او داشته و دارم و انشاءالله خواهم داشت، شهادت بدهد

شاید همین...خوب است که آن روز هم این قرآن عزیز را دوباره خواهم دید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۹ ، ۱۳:۲۵
شاداب امیدوار

بابا صاحب، امروز در دلم زلزله آمد

به قدرت یک عالمه خاطره در ثانیه

گچبری های صورتم به هم ریخت و اثری از خنده در آن نماند

در عوض هرچه صدوقچه اسرار در زیر زمین افکارم و در پستوهای ذهنم پنهان کرده بودم بیرون ریخت

حالا هم همه فهمیدند که آن آرامشی که دیده بودند فقط ماله کشی ناشیانه ای روی دیوار ترک خورده ی اعتمادم بوده

خلاصه که بدجور وام لازم شدم تا از نو این بنای ویران شده را بسازم

البته توان پس دادن هم ندارم

آخر چه کسب میتواند دعای شما را جبران کند؟!

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۹ ، ۱۹:۲۴
شاداب امیدوار

شبیه شاگرد خطاطی که بی قلم و دوات سر کلاس حاضر شده باشد، نمازهایم...

نمازهایم را مهر قبول میزنی خدا؟!

یا میشود کمک کنی...هم استاد باشی هم مثل مادری، روحم را هم توی کوله ام بگذاری؟ تا من و قلب و فکرم همه برای تو قامت ببندیم

اصلا کاش میشد زندگی را مثل یک نماز بلند با همین اوصاف برایت قامت ببندم

و با سجده ای خاضعانه تمام شود

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۹ ، ۱۹:۴۶
شاداب امیدوار
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۹ ، ۱۰:۴۰
شاداب امیدوار