مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

۸۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

عیدتون مبارک:)

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۳۶
شاداب امیدوار

اگر دلتون برای منجی موعود تنگ شده

اگر دلتون میخواد به ایشون ثابت کنید، که درخواست ظهور ایشون از خدا، فقط برای خود ایشونه، اگر دلتون میخواد فدای قدمهاشون بشید، اگر دلتون میخواد صاحب اوقاتمون، بشه صاحبی برای این دنیا که همه بشناسنش و امرش اطاعت کنن، و او از اجرای عدالت بر روی زمین خدا، خدا رو از همه ی ما راضی کنه، وما هم در این راه همراه و کمک کارش باشیم

امشب شروع کنیم میتونیم ۴۰ روز دعای فرج الهی عظم البلا رو بخونیم فردا نیمه شعبان تولد همون صاحب اوقات ماست تا شب های قدر ۴۰ روز ما هم تموم میشه، به قول آیت الله بهجت خدابیامرز، بلافاصله بعد از دعا برای ظهور، برای خودمون دعا کنیم که از یارانش باشیم، وگرنه امام زمان ظهور کنن اما خدایی ناکرده ما از دشمنان باشیم چه فایده ای داره؟ چه فایده ای داره مثل کوفی ها فقط خواهش کنیم بیان ولی وقتی بیان ما بشیم دشمن بشیم یزیدی؟

امام زمان وقتی پدر بزرگوارشونو از دست دادن، اون هم. اینطور مظلومانه، فقط ۵ سالشون بود....

از ۵ سالگی تا حالا....چقدر دلشون خواسته ما سعادتمند بشیم؟ چقدر از غفلت های ما، خودمو میگم ...چقدر رنج کشیدن...چقدر دوس داشتن ما راه بهترو بریم؟

وقتی امام حسن عسکری(ع) شهید شدن، فقط ۲۸ سالشون بود...از وقتی که امام ما از نظر ما پنهان شده چند سال میگذره؟! این عددها چی میگن؟ما کی به خودمون میایم؟ چرا باید امام ما از نظر ما که پیروانشون هستیم پنهان باشن؟ اگر دلامونو صفا بدیم چرا ظهور نکنن؟ اگر!!!!

من تصمیم دارم تلاش بکنم حق الناس ها رو هم رعایت کنم، هم خطاهای حق الناسی گذشته رو جبران کنم، پناه به خودش

شما هم دعوتید🌼

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۳۶
شاداب امیدوار

هوراااااااااااا

خیلی نازی خیلی مهربونی، خیلی خوبی😘

آخ که چقدر منتظر بودم به اون خانواده کمک کنی...چقدر نگران اون وضعیتی بودم که شنیدم...فقر شدید...تا حدی که پول قرض بگیرن برای خریدن یه پاکت خرما، که هم خودشون بخورن هم بچه شون، که پول خریدن هیچی دیگه نداشتن...

 

خیلیا وسیله ی تو شدن برای کمک به اونا

یکی هم بهم خبر خوب حل شدن مشکلشونو داد

ممنونم که از لطف بیکرانت به اونا هم کمک میکنی، میدونم برات مهم بود که دست رد به سینه ی بنده ی محتاجت نزنن، میدونم دلت میخواست با این کار به بقیه هم فرصت بدی با کمک به اون خانواده به خودشون کمک کنن

خیلی ممنونم که اون خانواده رو نجات دادی

نمیدونم به یه قادر متعال بزرگ که در تصور نمیگنجه، چطوری بگم؟ نمیدونم کاش بدونم معادل دستتو میبوسم به تو یکتا چی میشه؟

شاید سجده ی شُکر...هوم؟!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۴۴
شاداب امیدوار

هنوز هیچ سفارشی نگرفتم

البته خودمم شک دارم اصا که نتی چیزی بفروشم یا نه؟ 

اگه شما هم کالا یا خدمتی دارید که میشه اینترنتی، عرضه کنید، پیشنهاد میکنم با سلام رو امتحان کنید، خیلیا رو دارم اونجا میبینم که به پاپانصدمین فروش کالاهاشون رسیدن

من عمدا کم کاری میکنم چون مردد هستم،ولی برای کسانی که تصمیم قاطع داشته باشن میتونه پیشنهاد خوبی باشه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۳۲
شاداب امیدوار

قناری های دشتمون، اومدن

امروز که همراه برادرام، برای سمپاشی مزارع رفتن منم رفتم، دیدمشون

پروانه ها هم...

درختا هنوز سر سبز نشدن

اما دشت چرا...حتی روی کوه ها هم میشه طراوت بهار رو به وضوح دید

هرچند پشت این کوه ها، قله های کوه های بزرگتر عقبی، پوشیده از برف هستن و آدم تو یه منظره واحد میتونه دو تا فصل زمستون و بهارو با هم ببینه 😍

میخواستم از یه آشیانه پرنده روی درخت براتون عکس بذارم، که چون درخت مال همسایه بود واجازه نگرفته بودم، عکس ننداختم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۰۲:۴۷
شاداب امیدوار

یکی از کارای قشنگ عروس چهارمی، اینه که گاهی زنگ میزنه به گوشیه مامانم بعد میگه: مامان یه چیزی بگم؟ مامانم میگه : بگو فرشته ی من زنداداشم میگه چیز مامان، میدونی، خب، راستش، ببخشید چقدر صلوات خونده بودین که هنوز صدقه اش نکردین؟ مامانم هم میگه مثلا فلان قدر بعد زنداداشم میگه خب دیشب محمد ابراهیم دندونش درد میکرد منم از صلوات های شما خرج کردم گفتم دعای شما زودتر مستجاب میشه مامانمم میگه دعای خودت زودتر میگیره دلت پاکتره، ولی خوب کردی دخترم هر وقت خواستی هرقدر خواستی ازشون بردار من بازم براتون میخونم، و پس انداز میکنم.

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۱۳
شاداب امیدوار

قبلا وقتی خانوم ابریشمی، خیلی کوچیک بود، من نگا که میکردم، اصا ذوق عالم میومد سرریز میشد تو قلب من، بعدم میشد یه آبشار که محل فرودش تو صورت من بود، و گل لبخند منو، همین عشق آبیاری میکرد😊

اونوقتا فکر میکردم، اگر بمیرم هم حتما از فرمانروا اجازه میگیرم برای یه شبم که شده منو برگردونه توی دنیا، وسط مجلس عروسیه، دخترم خانوم ابریشمی ...

انقدر علاقه...انقدر آرزو....اون همه امید...

فکر نمیکردم روزی بیاد که نقشه بکشم برا چند سال آینده، برای شب عروسیه هم خانوم ابریشمی، هم برای بقیه بچه هام...پاشم برم یه جا زیارت، مهم نیست کجا...فقط نباشم...تا اون وقتی که همه جمع هستن و لبخند به لب بچه هامه، یهو یکی به من نگه عمه عروس بره بیرون، میخوان خطبه رو بخونن، آخه شگون نداره....شما قبلا جدا شدین، واسه اون میگم...

اگه دوباره ازدواج کنم، حتما باید  دنبال یکی بگردم مث خودم، که بیاد تو مراسم عقدم، منم اونایی که قبلا جدا نشدن راه نمیدم، چون تجربه منم بهم  ثابت کرده، اونا شگون ندارن 😂

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۳۸
شاداب امیدوار

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۰۲:۱۷
شاداب امیدوار

کارای خوب سخته 😊

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۰۲:۱۱
شاداب امیدوار

روز جوان مبارک 😊

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۱۵
شاداب امیدوار