مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

خیلی خجالت کشیدم

چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۶:۰۸ ب.ظ

دلم میخواد جیغ بزنم
چرا؟ چون ضایع شدم
چطوری؟
رفته بودم نون بگیرم، دوست بابامم نونوایی بود، از همون بیرون متوجه حضورش اونجا شدم، بنابراین وقتی وارد شدم خیلی با احترام باهاش سلام و احوالپرسی کردم.
پیرمرد مهربون نسبتا متمولی توی روستا محسوب میشه، البته ما پیش از تمول و تمکنش باهاش آشنا بودیم و روابطمون به همون شکل سابق صادقانه باقی مونده. آدم محترمیه، البته در جای خودش خیلی هم جدی و حتی گاهی بداخلاق هم میشه. البته مخاطب این آخری هیچوقت ما نبودیم.
خلاصه من احوال خانمش پرسیدم ایشون احوال پدر و برادرام، وقت خداحافظی گفت به حاجی بگو "حاج حسین" بهت سلام رسونده و نگاه معنادار و پدرانه ای بهم انداخت که تا خونه به مفهومش فکر میکردم، کشف کردم که من موقع سلام کردن به جای اینکه بگم سلام حاج حسین، گفتم سلام عمو حسین!!!
و ایشون هم این اندازه زیرکانه تذکر دادن 
انصافا توی خانواده ی اونا ادب به بزرگتر ، مهمترین شاخصه هست
الان فهمیدم احترام به کوچکتر هم همینطور
الان ازش ممنونم که صریح نگفته
ولی دو تا درس گرفتم
یکی اینکه بیشتر دقت کنم
یکی دیگه اینکه چه خوب میشه منم بلد بشم از صراحتم کم کنم اما حرفمم بزنم
سوتی بدی بود، خیلی خجالت کشیدم

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۰/۰۲/۱۵
شاداب امیدوار

نظرات  (۱)

سوتی نیست که 

اتفاقا عمو حسین که قشنگ و در عین احترام نوعی نزدیک بودن را هم نشان دادی 

سخت میگیری

پاسخ:
شاید، مامانمم همینو میگه
ولی واقعا اون پیرمرد منظوری داشت
نمیدونم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">