رحم کن ای مهربانترین مهربانان
فرمانروا جانم...
الله ام...
عزیزم
دیدی هرکی گم میشه تو بیابون، برهوت، یه مرد جوان با لباسای قدیمی عرب، میاد به دادش میرسه
مرد مهربونی که راهو بهش نشون میده
ولی بعدا طرف میفهمه اون آقا همون بابا صاحب بوده
دیدی بابا طاقت نداره ما رو مضطرب و مضطر ببینه؟
دیدی همه رو به مقصدشون میرسونه
خدا تو رو به آل علی تو رو به امام صادق، تورو به فاطمه زهرا، به حسین...به عطش حسین برای رسیدنش به خودت، تو رو به بابا صاحب، به بزرگیت، قسم میدم
منو همه ی این عالم و آدمو مضطر بکن برای رسیدن به اونجایی که بشیم مایه ی لبخند امام زمان، ما رو مضطرب کن برای ندیدن و پیروی نکردن از حجتی که از سر لطف برای ما قرار دادی
خدا منو بی قرار دیدار بابا صاحبم کن
حتما میدونی چقدر زجرآور و خجالت آوره که دارم اقرار میکنم من اون بیقراری که باید نیستم
خدا به بزرگیت
به یقین سجده های حضرت امیر منو برای محبوبت بیقرار کن
التماس میکنم
میدونم اگه اینطور بشم، حتما حتما بابام میاد سراغم
ازین غفلت درمیارتم
همه چی به خواسته تو بسته ست...الهی
من فدای تو باشم الله
منو برای راه خودت تسلیم و رضا و رهرو و تربیت و زلال کن
بذار ازین خفت و خواری پیروی نکردن از راه امام زمانم در بیام
التماس میکنم خدا
التماس میکنم...