مهریه ی نگاهی
راهی خانوم قصه امروز داشت کانالهای مذهبی ایتا رو زیر و رو میکرد
دنبال رمان بود ولی اگه حدیث هم میدید با دقت میخوند، این علاقه ی همیشگیه راهی خانومه
رسید به فرمایش حضرت امیر(تازگیا ازینکه به امام علی میگم حضرت امیر انقد خوشم میااااااد💖)
در مورد مهریه:
💢"مهریه زن ها را سنگین نگیرید که موجب کدورت و دشمنى گردد."
📚وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۱
•┈••✾•🍃🌸🍃•✾•┈•
@Khoodneviss
•┈••✾•🍃🌸🍃•✾•┈•(اینم آدرس کانال که عمدا حذفش نکردم که بقیه هم شاد بشن)
خب من همیشه به نصایح اونم راجع به ازدواج و خصوصا مهریه، خیلی کم شنوا بودم، و ایدئولوژی مخصوص خودمو داشتم
از جمله اینکه:::::::
مهریه رو حتما خونه میگیرم که اگه با شوشو جان آینده به مشکل برخوردیم، من جایی داشته باشم برم. بدون گیس و گیس کشی، آخه خوشم نمیاد، پس همون اول خونه رو میگیرم بعد ازدواج میکنم.
خب تاریخ انقضای این ایدئولوژی هم به محض خوندن این حدیث، فرا رسید.
من تصمیم تازه ای گرفتم
گفتم: خب پس من بخاطر رضای فرمانروا جونم به فرمایش حضرت امیر، عمل میکنم، و در مقابل اگه زندگیم با شوشو جان آینده، به هم خورد، منم برمیگردم در خونه بابام!
کدوم بابا؟
بابا صاحب!
بابا صاحب من زنده ست
چرا نباید بهش تکیه کنم؟!
وقتی از پدر و مادر خودمم دلسوزتر و مهربونتر هستن
واقعا اینکه تا حالا صبورانه و با مهربانی منتظر شدن تا من اینو بفهمم، جز بزرگواری نشونه ی چیه؟ بابا صاحب منو میبخشه که تا حالا حواسم نبود؟
خدایا ممنونم که باباصاحب رو آفریدی و حجت خودت رو زمین قرار دادی، منم محبوب تو رو دوس دارم
خدایا ممنونم که این نگاه قشنگو بهم نشون دادی....
بابا صاحبمو به خودت میسپارم، خوشحالش میکنی؟