از بعضی لبخندها باید ترسید
چند وقت پیش در جمعی نشسته بودیم جمع نسبتا صمیمی بود، داشتیم ا. آینده حرف میزدیم و از مثلا ده سال دیگر که کداممان کجا هستیم و به چه جایگاهی خواهیم رسید، در افکارم غوطه ور بودم که یکی از افراد حاضر در جمع شاید بی منظور و فقط از روی نادانی یا برای شوخی، با دیدن ذوق زاید الوصف من که در صدا و چهره ام هویدا بود، رو به من گفت من میدونم ده سال دیگه هم تو همچنان داری زیر گاوها رو تمیز میکنی، من چنین انتظاری نداشتم پس بهم برایم گران آمد برادرهایم که در جمع حضور داشتند میخواستند جوابش را بدهند که خودم زحمت را تقبل کردم و به سرعت و با لبخند پاسخ دادم: با شما انشاءالله که داداش سومی با تاکید ادامه داد با شمای دوست! و اینگونه بود که آن جناب از کرده خود پشیمان گردید
دعا میکنم نه آن آدم که اتفاقا برایم عزیز هم هست، نه هیچکس دیگر، سختی نکشد...
خدا را شکر میکنم...و آرزو میکنم اگر باز با چنین موقعیتی مواجه شدم، صبر پیشه کنم، که این برای من زیبنده تر است