مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

از بعضی لبخندها باید ترسید

دوشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۲۴ ب.ظ

چند وقت پیش در جمعی نشسته بودیم جمع نسبتا صمیمی بود، داشتیم ا. آینده حرف میزدیم و از مثلا ده سال دیگر که کداممان کجا هستیم و به چه جایگاهی خواهیم رسید، در افکارم غوطه ور بودم که یکی از افراد حاضر در جمع شاید بی منظور و فقط از روی نادانی یا برای شوخی، با دیدن ذوق زاید الوصف من که در صدا و چهره ام هویدا بود، رو به من گفت من میدونم ده سال دیگه هم تو همچنان داری زیر گاوها رو تمیز میکنی، من چنین انتظاری نداشتم پس بهم برایم گران آمد برادرهایم که در جمع حضور داشتند میخواستند جوابش را بدهند که خودم زحمت را تقبل کردم و به سرعت و با لبخند پاسخ دادم: با شما انشاءالله که داداش سومی با تاکید ادامه داد با شمای دوست! و  اینگونه بود که آن جناب از کرده خود پشیمان گردید

دعا میکنم نه آن آدم که اتفاقا برایم عزیز هم هست، نه هیچکس دیگر، سختی نکشد...

خدا را  شکر میکنم...و آرزو میکنم اگر باز با چنین موقعیتی مواجه شدم، صبر پیشه کنم، که این برای من زیبنده تر است

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۰۸
شاداب امیدوار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">