مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

از مزایای شغل پدر و مهر مادر

پنجشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۸، ۰۲:۰۱ ق.ظ

وقتی که بچه بودم یه بار ذرت کاشته بودیم بخشی از ذرت ها ذرت پفیلا بود و ما وقتی با داداشم میرفتیم مینشستیم زیر سایه ی درختا و صدای آب زلال هم میومد تا ما یکم بازی و شیطنت میکردیم مادرم هم برامون پفیلا درست میکرد با یکم روغن و نمک و یه قابلمه و یه دونه پیک نیک و یه کبریت و مهمتر از همه قلب مهربونی که چشمشو روی خستگیاش میبست و با یه عالمه مهربونی که انگار همین حالا از خواب بیدار شده و کلی هم استراحت کرده هیچ کار دیگه ای هم نداره و یا آدم مهم دیگه ای توی دنیا نیست که براش اینکارا رو انجام بده...

اون پفیلا خیلی بهم مزه داده...

 

شیطنتای ما بالا کشیدن از درخت و راه رفتن لبه ی حوض بلند سیمانی و نشستن روی لوله ی آب وسط حوض و آب بازی با اب خیلی خنک و .... بود

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۶/۰۷
شاداب امیدوار

نظرات  (۲)

چه خاطرات قشنگ و شیرینی.

اینجور خاطرات همیشه تو ذهن ادم میمونه. 

پاسخ:
اوهوم:)

:))

پاسخ:
:))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">