مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

آرزو میکنم خوب شه

پنجشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۸، ۰۱:۰۷ ق.ظ

دیروز داروهای بوقولو دادم اولش خیلی دردش اومد و ناله میکرد و وقتی ناله میکرد انقد ناراحت میشدم که دلم میخواست برم شیشه ی مغازه ی اون دامپزشکه بیگناهو بشکنم!

بگم بیا! ببین! این بود درمانت؟ این بود؟

پس چرا بوقولم داره درد میکشه؟!

خیلی ناراحت شدم...تحمل کردم و امروز دیدم بهتر شده حالش، امیدوارم خوب خوب بشه قبلا که نبرده بودمش دکتر وقتایی که بهش نگاه میکردمو میخندیدم چشماشو میبستheart ولی حالا کلا وقتی نگام میکنه خودشو اونطوری لوس میکنهheartheart فک کنم اونروز خیلی ترسیده و حالا که برگشته پیش جوجه هاش اعتمادش بهم بیشتر شده کاش میفهمیدم چی میگه یا چی میخواد خیلی دوسش دارم قبلا که میدیم کسی سگ یا گربه شو خیلی دوس داره درکش نمیکردم ولی حالا فک میکنم شاید بخاطر نگاه سرزنشگر اونوقتام بوده که انقد به این پرنده ی زبون بسته ی بی آزار محبت پیدا میکنم

ازینکه از روی بیماری بمیره خیلی ناراحت میشم وگرنه اون یکی دوتا بوقلمونی که باهاش خریدیم وقتی مردن گفتم خب بلاگردان بوده عب نداره خداروشکر که خودمون سالمیم اما این مریضه دوس ندارم اینطوری بمیره

قبلا وقتی یه پرنده ای توی آسمون میدید برای جوجه هاش نگران میشد و یه حالتی شبیه زار زدن هشدار دادن از خودش نشون میداد امروز بازم اونجوری کرد وقتی آسمونو نگاه کردم دیدم هیچ پرنده ای نیست... ولی بوقول اونطوری داره زار میزنه به خواهرم گفتم گفت تازگیا حالش که بد میشه اینطوری میکنه داشت اشکم در میومد... داشت آسمونو نگاه میکرد عین یه آدمی که بگه خدایا ببین چقد پام درد میکنه....

شاید برای شما خنده دار باشه

ولی برای من خیلی ناراحت کننده ست

شاید اینا تصورات من باشن و همچین احساساتی رو اون نداشته باشه و من دارم برای خودم اینطوری تعبیر میکنم نمیدونم هرچی که هست دلم میخواد حالش خوب باشه....

 

هان راستی یادتونه گفتم جغجغه هاش اندازه ی عدسن؟ خب حالا بزرگ شدن، شدن قد یه نخودlaugh امروز بعد از ظهر اتفاقی رفتم توی حیاط و دیدم گربه سیاهه اومده توی حیاط و دنبال نخودی میوده فراااار میکردااا! نتونست بگیرتش منم سر رسیدم و گربه رو دور کردم ولی خودشم فرز بود اما بوقولم از جونش میگذشتا با اینکه کری ازش ساخته نبود ولی تلاش میکرد گربه رو دور کنه و بترسونتش بعدش جوجه ای که مورد حمله ی گربه  سیاهه قرار گرفته بود یه ور حیاط بود اون یکی پنج تا به اتفاق بوقول یه ور دیگه ی حیاط قائله که ختم شد و گربه که رفت جوجه نخودیه چنان جیغ میزد و دنبال مامانش میگشت که دیدنی بود و وقتی صدای بوقولو شنید  وتونست پیداش کنه چنان دوید سمت بوقول که از دست گربه اونطوری فرار نکرده بود!!!! اشک آدمو در میارن اینا یه بار از خنده یه بار از گریه

جوجه هاش 6تان!از23 تا تخم مرغی که گذاشتیم زیرش6تا سهممون بود:) که جوجه بشه و شد و جفت جفتن دوتا نخودی دو تا قهوه ای و دو تا سیاه! عین کلاغ! منتها کوچیکangel خیلی بامزه هستن تازه دم درآوردن

ایح ایح ایح...laugh

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۶/۰۷
شاداب امیدوار

نظرات  (۵)

:)

پاسخ:
سلام
خوبین؟

سلام، ممنون! :) شما خوبین؟

پاسخ:
ممنون
گاهی آره گاهی نه
همین حالا خوبم:)
ممنون که پرسیدین

امیدوارم بیشتر اوقات خوب باشین! :)

شبتون آروم...

پاسخ:
ممنون
شما هم همینطور
اوقات برای شما هم آروم:)

وای خیلی عالی بود..اصلا یه حال خوبی پیدا کردم

چقد ناز..خوش به حالتون..منم دوست داشتم حیوون داشته باشم و دوسش داشته باشم.خیلی دوست داشتم

خیلی خوبه

پاسخ:
خداروشکر که دوس داشتین
فک کردم فقط خودم خوشم میاد:)

حالا که مریضه کمتر تغییر رنگ میده؟

پاسخ:
تغییر رنگ؟
کلا نداره فقط اگه خیلی (مثلا چند هفته هر روز) در معرض نور خورشید قرار نگیره غبغبش قرمز میشه وگرنه کمرنگ میشه
ولی خب پاش داشت سفید میشد و پوست مینداخت و خارش داشت الان بهتره
و یه چیز دیگه داشت یادم میرفت نمیتونست روی یکی از پاهاش که وضعیتش وخیم تر بود وایسه میلنگید همه ی موارد بهتر شده
خداروشکر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">