آرزو میکنم خوب شه
دیروز داروهای بوقولو دادم اولش خیلی دردش اومد و ناله میکرد و وقتی ناله میکرد انقد ناراحت میشدم که دلم میخواست برم شیشه ی مغازه ی اون دامپزشکه بیگناهو بشکنم!
بگم بیا! ببین! این بود درمانت؟ این بود؟
پس چرا بوقولم داره درد میکشه؟!
خیلی ناراحت شدم...تحمل کردم و امروز دیدم بهتر شده حالش، امیدوارم خوب خوب بشه قبلا که نبرده بودمش دکتر وقتایی که بهش نگاه میکردمو میخندیدم چشماشو میبست ولی حالا کلا وقتی نگام میکنه خودشو اونطوری لوس میکنه
فک کنم اونروز خیلی ترسیده و حالا که برگشته پیش جوجه هاش اعتمادش بهم بیشتر شده کاش میفهمیدم چی میگه یا چی میخواد خیلی دوسش دارم قبلا که میدیم کسی سگ یا گربه شو خیلی دوس داره درکش نمیکردم ولی حالا فک میکنم شاید بخاطر نگاه سرزنشگر اونوقتام بوده که انقد به این پرنده ی زبون بسته ی بی آزار محبت پیدا میکنم
ازینکه از روی بیماری بمیره خیلی ناراحت میشم وگرنه اون یکی دوتا بوقلمونی که باهاش خریدیم وقتی مردن گفتم خب بلاگردان بوده عب نداره خداروشکر که خودمون سالمیم اما این مریضه دوس ندارم اینطوری بمیره
قبلا وقتی یه پرنده ای توی آسمون میدید برای جوجه هاش نگران میشد و یه حالتی شبیه زار زدن هشدار دادن از خودش نشون میداد امروز بازم اونجوری کرد وقتی آسمونو نگاه کردم دیدم هیچ پرنده ای نیست... ولی بوقول اونطوری داره زار میزنه به خواهرم گفتم گفت تازگیا حالش که بد میشه اینطوری میکنه داشت اشکم در میومد... داشت آسمونو نگاه میکرد عین یه آدمی که بگه خدایا ببین چقد پام درد میکنه....
شاید برای شما خنده دار باشه
ولی برای من خیلی ناراحت کننده ست
شاید اینا تصورات من باشن و همچین احساساتی رو اون نداشته باشه و من دارم برای خودم اینطوری تعبیر میکنم نمیدونم هرچی که هست دلم میخواد حالش خوب باشه....
هان راستی یادتونه گفتم جغجغه هاش اندازه ی عدسن؟ خب حالا بزرگ شدن، شدن قد یه نخود امروز بعد از ظهر اتفاقی رفتم توی حیاط و دیدم گربه سیاهه اومده توی حیاط و دنبال نخودی میوده فراااار میکردااا! نتونست بگیرتش منم سر رسیدم و گربه رو دور کردم ولی خودشم فرز بود اما بوقولم از جونش میگذشتا با اینکه کری ازش ساخته نبود ولی تلاش میکرد گربه رو دور کنه و بترسونتش بعدش جوجه ای که مورد حمله ی گربه سیاهه قرار گرفته بود یه ور حیاط بود اون یکی پنج تا به اتفاق بوقول یه ور دیگه ی حیاط قائله که ختم شد و گربه که رفت جوجه نخودیه چنان جیغ میزد و دنبال مامانش میگشت که دیدنی بود و وقتی صدای بوقولو شنید وتونست پیداش کنه چنان دوید سمت بوقول که از دست گربه اونطوری فرار نکرده بود!!!! اشک آدمو در میارن اینا یه بار از خنده یه بار از گریه
جوجه هاش 6تان!از23 تا تخم مرغی که گذاشتیم زیرش6تا سهممون بود:) که جوجه بشه و شد و جفت جفتن دوتا نخودی دو تا قهوه ای و دو تا سیاه! عین کلاغ! منتها کوچیک خیلی بامزه هستن تازه دم درآوردن
ایح ایح ایح...
:)