پیاده روی خوب است با دوستان خوبتر با حال خوب، خوبتر از خوبتر
ما خیلی بیمارستانا رفتیم و یکیشم بیمارستان شریعتی تهران بود
که امیرآباد شمالیه
یه بار یکی از همراهای بیماری که هم اتاقیه مامانم بود گفت دیروز رفتیم با خواهر زادم پارک لاله خیلی هم خوش گذشته و فلان و بیسار
گفتم پارک لاله همون پارک بزرگه ست تو همین خیابونه کارگر شمالی؟ گفت چطور؟ گفتم آخه من دیروز پیاده رفتم تا اون پایین مایینا ولی خب فکرم درگیر بود تابلوها رو نگاه نمیکردم اگه اونه که خیلی هم دور نیست
گفت نه حتما یه جایدیگه رفتی ما با تاکسی رفتیم خیلی هم دوره ما خیلی خسته شدیم
گفتم شاید یه پارک دیگه بوده به قول شما نمیدونم
روزای بعدی که رفتم دوباره نگاه کردم دیدم اع؟ این که همون پارک لاله ست:)
گفتم اینا به این مسافت میگن دوووووووور؟؟؟؟؟
چرا اخه؟؟؟؟؟
درکتون نمیکنم!
وقتی دانشجو بودیم از دانشگاه که پشت شهرک بود تا سر بلوار میومدیم و تااازه کل بلوار انقلابو با هم پیاده گز میکردیم و خیلی هم اتفاقا خوش میگذشت تمام مدتم آبگوشت استادا رو بار میذاشتیم که کی چه تکیه کلامی داره کدومشون چه اداهایی دارن کی چه سوتی ای داد و کی تپق زد:)))
یه وقتایی تو سرمای زمستون من و زهرا که آخرین نفرات اون پیاده روی بودیم (چون بقیه تو مسیر میرسیدن به خونه هاشون ولی من و زهرا از دو تا روستای دور و نزدیک بودیم) یه جفت دستکش منو تقسیم میکردیم یه لنگشو من میپوشیدم
یه لنگشم زهرا
اون یکی دستمونم میذاشتیم تو جیمب پالتومون
قندیل میبستیم ولی از پیاده روی نمیگذشتیم:)
خب کیف میداد
حسابی آب بندی شده بودیم اینه که از بیمارستان شریعتی تا خود میدون انقلابو پیاده میرفتم و به جماعت عزیز و بزرگوار تهرانی با تعجب نگاه میکردم:)
راستی موزه ی فرشم رفتم خیلی کیف داد همون نزدیکیاست
خیلی خیلی قشنگ بود یه طوری که اصا فرشای فرش فروشیا دیگه به دلم نمیشینه قبلا هرچی میدیدم خوشم میومد:) اما حالا دیگه توقعم رفته بالا
خوبه که حالت خوبه:)