مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

خاطرات بیمارستان

پنجشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۳۸ ق.ظ

بیمارستان که بودیم

این خاطرات بیمارستان منم شده مث همون آلمان بودم گفتن فرهاد(رضا شریفی جم تو سریال طنز شبانه ی کوچه ی اقاقیا:)))) خیلی سال پیش میدادش ولی من و خانوادم خیلی دوسش داشتیم مخصوصا که مرحوم نوذری هم توش بازی میکرد)

یه اقای کمک پرستار جوونی بود که ازدواج کرده بود و بچه هم داشت

همراه تخت بغلیه مامانمم اون شب یه خانمی بود که ازدواج کرده بود و اونم اتفاقا بچه داشت

آقاهه اومده بود تمیز کنه اتاقو بعد زانو زده بود جلوی صندلیهخانومه داشتن با هم شوخی میکردن که بیا با هم بریم و... شوهر من فلان و خانوم منم بیسار و... 

داشتن شوخی میکردن

مطمئنم

ولی حتی شوخیشم باعث چندشم شد! خیلی بد نگاشون کردم و رفتم بیرون

دیگه هم اصولا ادم حسابشون نکردم

اونا هم خیلی بدشون اومد و مسخره میکردن 

ولی من اینطوری راحتتر بودم

اونا اگه باهام خوب  بودن باید میترسیدم

نه که بگم من خوبم اونا بد 

میگم اون رفتار خیلی رفتار زشتی بود حرفی رو که جلوی همسرت نمیتونی به یه نامحرم بگی و باعث خجالتت میشه وقتی هم نیست نگو!!!!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۵/۱۰
شاداب امیدوار

نظرات  (۳)

من گیج شدم!! 
پاسخ:
چرا؟
هیچیش را نفهمیدم راستش:))
پاسخ:
کمک پرستار متاهل و همراه بیمار متاهل داشتن با هم شوخی+18میکردن و میخندیدن
منم بدم اومد
آره خب زشته.ولی رفتار توام زشت بوده.شاید همسراشونم راضی باشن وقتی میدونن شوخیه.توچرا کاسه داغتر از آَشی.یعنی چی اکه باهام خوب بودن باید تعجب میکردن :l مگه داستان ایران و اسراییله :)

پاسخ:
چرا سیاسیش میکنید؟

راس میگید متاسفانه بوی غرور میاد
به اینم فک میکنم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">