خاطرات بیمارستان
بیمارستان که بودیم
این خاطرات بیمارستان منم شده مث همون آلمان بودم گفتن فرهاد(رضا شریفی جم تو سریال طنز شبانه ی کوچه ی اقاقیا:)))) خیلی سال پیش میدادش ولی من و خانوادم خیلی دوسش داشتیم مخصوصا که مرحوم نوذری هم توش بازی میکرد)
یه اقای کمک پرستار جوونی بود که ازدواج کرده بود و بچه هم داشت
همراه تخت بغلیه مامانمم اون شب یه خانمی بود که ازدواج کرده بود و اونم اتفاقا بچه داشت
آقاهه اومده بود تمیز کنه اتاقو بعد زانو زده بود جلوی صندلیهخانومه داشتن با هم شوخی میکردن که بیا با هم بریم و... شوهر من فلان و خانوم منم بیسار و...
داشتن شوخی میکردن
مطمئنم
ولی حتی شوخیشم باعث چندشم شد! خیلی بد نگاشون کردم و رفتم بیرون
دیگه هم اصولا ادم حسابشون نکردم
اونا هم خیلی بدشون اومد و مسخره میکردن
ولی من اینطوری راحتتر بودم
اونا اگه باهام خوب بودن باید میترسیدم
نه که بگم من خوبم اونا بد
میگم اون رفتار خیلی رفتار زشتی بود حرفی رو که جلوی همسرت نمیتونی به یه نامحرم بگی و باعث خجالتت میشه وقتی هم نیست نگو!!!!