وقتی همه دور هم جمع میشدیم2
دوشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۰۶ ق.ظ
گفته بودم؟
من از چایی ریختن بدم میاد
(قبلنا که خواهر زاده هامم بودن) چندبار وقت چایی ریختن فال حافظ میگرفتیم و به نوبت میخوندیم هرکی تپق میزد اون باید چایی میریخت
ینی در واقع قرعه به نام اولین نفری میفتاد که باید میخوند
چون همه مون تپق میزدیم:))))
خیلی به همه چی راحت میخندیدیم دلم براشون تنگ شده
ولی خواهر سومی که خیلی مهربونه میدید ما تا این حد داریم مذبوحانه تلاش میکنیم دلش به رحم میومد خودش چایی میریخت و همه یه نفس راحت میکشیدم:)))
۹۸/۰۵/۰۷