دقت کردین؟
دقت کردین وقتی از خدا روزی میخوایم بلدیم بگیم خدای به ما روزی بی حساب عنایت کن
بلندم بگیم آآآآآآمین
بعد وقتی به داراییهامون نگاه میکنیم هی حساب میکنیم؟
چرا وقتی بی حساب روزی میخوایم هی حساب کتاب میکنیم؟؟؟
منظورم مدیریت اقتصادی نیستا منظورم اونوقتاییه که هی حساب میکنیم چی رو خریدیم؟
چی رو نخریدیم؟
چرا فلان چیز داره زود تموم میشه؟ چرا ....که هی شاکی ایم که چرا خدا بی حساب به ما روزی نمیده؟
بعد وقتی که قراره اعمالمون محاسبه بشه میگیم خدایا از حساب کردن اعمال بدمون به لطف خودت بگذر
اونوقت یه کار مثبت میکنیم هی تو چشممونه
نه که بد باشه ما حواسمونو جمع کنیما ، نه! اتفاقا خوبه خوبه که خوشحال بشیم از کارای خوب خودمون
منتها خوشحال شدنمون به عشق اینکه الان خدا ازمون راضیه خوبه
اما غره شدن به اینکه من فلان کارو کردم با خوشحال شدن از اینکه من فلانکارو کردم خیلی فرق داره
غرور همیشه غروره و فرقیم نداره که برای کار خوب اشه یا بد
غرور بالذات بده بد!
کلا یه بازنگری ای میخوایم
اولم خودمو میگم
که هنوز انقده بزرگ نشدم که هی نخوام نقش اثرگذارمو به روم بیارن و تاییدم کنن و ازم تشکر بشه...
چرا من بزرگ نمیشم؟؟؟؟
اگه خودم خودمو تایید کنم انقد کودک درونم محتاج گرفتن تایید از دیگران نمیشه
و منم و کودک جون آروم میشیم...
من خودمو تایید میکنم
من خودمو دوست دارم
من خودمو تحسین میکنم
من عاشق خودمم
اینا سیر پذیرش آدم از خودشه
که من قطعش کردم و حالا دوباره درونم بیمار شده...