پیشرفت های خوب و قشنگ گنجشکام
دیشب داداش بزرگه پرسید بچه ها خوب بودن؟
گفتم نه؟
گفت ینی اذیت کردن
گفتم نه
گفت پس چی؟
گفتم خوب نبودن؛ عاااااالی بودن:)))))
دیروز برای بچه ها ملکه ی یخی2 دانلود کردم دیدن و نسبتا دوس داشتن
خیلی آرومتر و متین تر شدن خداروشکر...
مشکلاتشونو بین خودشون حل میکنن
و کمتر پیش میاد داد بزنن دعوا که دیگه اصلا
بیشتر سعی میکنن خودشونو کنترل کنن تا خشمشونو به شکل درستی بروز بدن
کمتر با گوشی بازی میکنن
دیروزم امیرعباس خودش وسایلی که برای نهار تک نفره لازم داشتو گذاشت تو سینی برد، و بعدشم برشگردوند توی ظرفشویی
انقد مستقل شدن یه گیلاس کوچولو قشنگ و شیرین بود که نگوووووو
دیشبم کاردستی های خلاقانه ی قشنگی با دم دستی ترین ابزارها درست کردن
گاهی که بهشون تذکر میدم بعدش عذاب وجدان میگیرم ولی به خودم نهیب میزنم که اونا بچمن باید درست باهاشون رفتار کنم
ولی فک کنم یواش یواش دیگه تذکرم نمیخوان...
ازشون پرسیدم وقتی کار اشتباهی میکنید چطوری ازتون خواهش کنیم که ادامه ندین؟ که شما دوست داشته باشید؟ و هر کس جمله ی مورد علاقشو گفت حالا از همونا استفاده میکنیم و جوابم میده بهشون گفتم میتونن جمله شونو اضافه کنن یا عوض کنن
گفتم هرچیز دگه ای هم در مورد خودشون بود که دوست داشتن ما رعایت کنیم بهمون بگن
بهشون گفتم وقتی میاین پیش ما برای وساطت بگین خودتون چکار کردین نه طرفتون هر کی فقط در مورد کارای خودش بگه
حالا دیگه اصلا نیازی به وساطت ما نیست...خودشون حلش میکنن
میدونم که میدونن چقدر دوسشون دارم