مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

شهرمون کوچیک هست ولی نه دیگه انقد

پنجشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ۰۳:۰۹ ق.ظ

پنجشنبه که با مادرم رفتیم بازار خرید وقت برگشت داداش اولی و خانومش و خانوم ابریشمی رو هم دیدیم چون قرار بود ش بیان خونه ی ما من از داداش خواهش کردم اجازه بده خانوم ابریشمی با ما بیاد وقت برگشت وقتی سوار تاکسی شدیم داشتیم در مورد سریال بوی باران با هم حرف میزدیم که چطور فرشته زندست یا کی کشتتش؟ و این حرفا که راننده کاملا برگشت سمت ما گفت فیلم میگین یا واقعا؟! گفتیم بوی بارانو میگیم که ایشونم در بحث و بررسی سریال با ما همراه شدن متاسفانه

بعد دوباره چند روز پیش دوباره ک با زنداداش بزرگه و خانوم ابریشمی رفتیم خرید تا ایشون کفش تابستونی بخرن باز وقتی خواستیم تاکسی سوار شیم همون اقاهه نگه داشت و منو خانوم ابریشمی خیلی تعجب کردیم


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۴/۲۷
شاداب امیدوار

نظرات  (۴)

چه جالب:)
پاسخ:

آره...

این خوب بود تازه...

خخخ بیچاره حوصلش سر رفته بوده.
خوبه راننده اختصاصیش کنین!
پاسخ:

شاید شایدم اخلاقش اینجوری بوده ولی من بدم اومد...انگار اهل ایجا هم نبود لهجش با ما فرق داشت

آخ گفتی مریم جان انقد امروز اذیت شدیم سر تاکسی گرفتن من و مامان...

میفهممت:)))
پاسخ:
:)
نفهمیدم.از چیش خوشت نیومده؟که تو بحثتون شرکت کرده؟
پاسخ:
آره دیگه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">