حالم نگفتنیه
بیان هنو مخاطب داره؟ نه حوصله رمز گذاشتن دارم نه خوشم میاد کسی بخونه نوشتههامو ...
ولی اگه امام موسی صدر زنده بود و توی شهر ما
مطمئنم اون جلسه مهدوی رو جای حوزه و توی پستو میبرد توی پارک و بین مردم برگزار میکرد
میگفت بیا حوزه علمیه ثبتنام کن
گفتم چرا؟
گفت که مدرک بگیری تدریس کنی اینجوری خیلی میتونی برای امربهمعروف ونهیازمنکر فعال باشی
گفتم الان که همون توی کوچه و خیابون از اساتید حوزه بیشتر با مردم درباره ش روشنگری میکنم
میگفت آخه اونجا بیشتر مخاطب داری بالاخره بهتره دیگه
گفتم ولی اونجا اونا تعیین میکنن من چی درس بدم
حوزه هم که فقط تدریس امربهمعروف ونهیازمنکر نیست! یه عالمه درسه
من جز امربهمعروف ونهیازمنکر حاضر نیستم چیزی درس بدم
بعدم تازه توی این شهر امربهمعروف ونهیازمنکر بعد از دوندگی زیاد داره از آب و گل درمیاد
میخوام بعد از ۵ سال بالاخره برم سراغ زندگی خودم...
پر حرفه
افکارش پراکنده ست
مدام سوال غیرمعمول و غیر ضروری و غیر فوری میپرسه
با آدمایی میگرده که زیر سوالن
همش میخواد از کارم سر در بیاره
با اینکه ازم میخواد نکات مهمو بهش بگم ولی دقتش به حرفام پایینه
هر نکته طلایی رو ۱۰ بار باید بهش بگی باز یادش میره
شاید از اولم نباید باهاش همکاری میکردم
البته چارهای هم نبود تنها کسیه که آموزشهای مقدماتی رو گذرونده و توی مدتی که من رفتم جراحی اومد جام وایساد
توی کانالم نمیشه راحت نوشت... یعنی عوض شدم که اونجا راحت نیستم؟ نمیدونم
ولی هر چی که هست الان میخوام اینجا و خودم باشم
یکی از نعمات الهی امکان دوش گرفتنه! نیازش توی آدمای گرمایی خیلی جدیه
خیلی
میتونه تعیین کنه که بیرون بری یا نه
نمیفهمم چرا انقد سوال میپرسه
ترجیح میدم کمتر باهاش مواجه بشم
خوشم نمیاد انقد سوال میکنه
شاید دفعه بعدی با صراحت تمام همینو بهش بگم
خوابم نمیبره
بعد از یکسال تلاش برای ایجاد نظم توی خواب و بیداری
آنروز بعد از ظهر خیلی خسته بودم خوابم برد و الانم بیدارم...
دعا میکنم بتونم دوباره سر وقت بخوابم و بیدار بشم
حالا نگرانیم نماز صبحه