دلم برات تنگ شده پیامبر، الهی دورت بگردم
باور کن باور کن باور کن خیلی دوستت دارم، ببخش شبیه مهربانی شما نیستم
دلم برات تنگ شده پیامبر، الهی دورت بگردم
باور کن باور کن باور کن خیلی دوستت دارم، ببخش شبیه مهربانی شما نیستم
جهت اینکه خودمو مشغول کنم و از افکار پوچی که باعث نفاق و حسادت و نفرت، خودمو دور کنم، جدا و با پشتکار چسبیدم به گلدوزی
موثر هم هست الحمدالله
البته تا درمان قطعی فاصله دارم
و میدونم بعد از اونم باز امتحانی در پیش هست
اما خدا هم در پیشم هست
پس انشاءالله ختم بخیر میشه
امروزم پنجشنبه ست
خواهرا و داداشای شهید شده عزیزم، سلام علیکم جمیعا
سلاااااااااااام
میاین جواب سلاممو بدین، بگم من اینجا خواهرا و برادرایی دیگه هم دارم، هر دعای خیری که برای من میکنید، برای همه باشه، شامل حال منم میشه انشاءالله، فقط خواهش مختصم برای خودم همونیه که میدونید اگه نمیدونید شما که دستتون میرسه از امام حسین بپرسید ایشون کاملا در جریانن
و یه خواهشم دارم....هوای محمدعیسی رو هم داشته باشید
ممنون
بچه های بیانی اگه دوس دارید شما هم میتونید با این عزیزان صحبت کنید، فک کنید اینم چالشه
بین همچین شیعه هایی که شما دارید، چرا باید من به چشم شما بیام بابا صاحب؟!
تا وقتی مثل اونا یاد نگرفتم هر چی دارم از خداست و برای خداست
تا وقتی دارم برای گفتن یه حرف مثبت یا تحمل شنیدن چند تا حرف تلخ یا کمک کردن به یه نیازمندتر از خودم دو دو تا چهارتا میکنم
تا وقتی با مفهوم گذشت اینهمه بیگانه هستم، و یاد نگرفتم محبت زیباتر از حسادته، امید محکم تر از حسرتای منه
واقعا چرا باید به چشم بابا صاحبم بیام؟!
وقتی خودمو درون متلاطم و طوفانی از مادیات رو با اون دل های دریایی و زلال، مقایسه میکنم، دلم به درد میاد از خودم شرمنده میشم و گریم میگیره از دست خودم...به حال خودم...
بابا بهشون سلام میدم شاید به هوای جواب واجب سلامم بیان منو ببینن دلشون به رحم بیاد، بیان دنبال خواهرشون، برای من دور بودن فکرم از اون برادرای سفرکرده سخته
بابا برادرام میان دنبالم؟!
بابا بهشون میگی؟! اونا رو حرف شما حرف نمیزنن
بابا دلم براشون تنگه...