عید مبعث شده
پنجشنبه ست، اصطلاحا، جمعه غریبان
کلی کار دارم، و کلی هم درد، با این کمر درد شدید، نشسته، با جارو روغنی کل خونه رو جارو کشیدم
ممکنه بعد از ظهر، درب آرامستان بسته باشه، در اونصورت همه ی عزیزانی که اهتمام جدی در شکستن دل بنده داشته اند، احتمالا، جهت در آوردن ادای، ادای احترام، تشریف بیارن منزل
منم با این کمردرد باید ازشون پذیرایی کنم
دیگه حتی نمیگم کاش محمدعیسی زنده بود تا الان بهم کمک کنه، چون اگر اون خدابیامرز هم زنده بود تا الان ازدواج کرده بود و حتما همسر اونم مثل یکی از این دسته گل ها میشد، که دوست دارن منو آزار بدن...
خلاصه که امیدوارم برسم کارهام انجام بدم
برای روزهایی که مهربان بودم از خودم دلخورم، کاش از اول با همه مثل خودشون رفتار میکردم...
شایدم نه.... خندیدن بالاسر جنازه از من بر نمیاد، خدا نکنه بر بیاد
دیگه نمیدونم چطوری سر کنم؟
فقط میرم اتاق پایینی، بلکه تا وقتی تشریفشون میکشن پشت سرشون میبرن، از دست بی ادبی هاشون در امان باشم!!!!
خدایا ممنون واقعا، که هر کی دلمو شکست بردی زیارت
دستت درد نکنه
منم اینجام
احیانا!
دلت میخواد به منم محبت کنی؟
من که خیلی دلم میخواد