مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

بیایید روح و راه دلمان را آذین ببندیم، جشن ظهور در پیش است

مهمانسرای حضرت صاحب

اجابت دعای من طلوع سایه سار یار
همان دمی که من شوم غروب زیر پای یار

گاهی فک میکنم با وجود اینکه خیلی ازت دلخورم ولی به دنیا اومدنم و همه ی تلخی هایی که چشیدم ارزش چشیدن شیرینیه یه لحظه بغل کردن تو رو داشت....

خداروشکر که هستی...که دارمت...

خیلی دوستت دارم مامان

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۸ ، ۰۱:۴۴
شاداب امیدوار

دیروز یه بار نشستم پست بذارم  خواهرم گفت اونیکی خواهرم مرورگرو اشتباها حذف کرده:)

کلی باهاش ور رفتم تا دوباره دانلود کنم

بعد که دانلود شد fanکیس  کار نمیکرد  و خاموش شد

اون درست شد سیستما ی بلاگی باهام راه نمیومدن

مشکل اونام مرتفع شد 

محافظ کامپیوترو برده بودن برای لباسشویی و سه راهی ای که کشش جریان برقو نداشت جایگزین کرده بودن

سه راهی بزرگوار دید همه تلاششونو کردن و فقط اون مونده وظیفه شناسیشو نشون بده خاموش شد

از اتاق اومدم بیرون زنداداش بزرگه تو هال داشت روبروم میومد گفت چی شده؟

کلا دماغ و دهن و چشم و ابروم قاطی شده بود و باچهره ی به شدت عبوسی گفتم: من آرومم شمام آروم باشین

خندید منم خندیدم و ماجرا رو سر سفره ی عصرونه برای همه تعریف کردم و همه به این حجم از خوش شانسیه من خندیدیم

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۸ ، ۰۴:۰۸
شاداب امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۷ تیر ۹۸ ، ۰۳:۴۰
شاداب امیدوار

بنظرم یه راهش اینه که مثلا بگه عزیزم تو از همممممه خوشگل تری

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۸ ، ۰۳:۳۱
شاداب امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۷ تیر ۹۸ ، ۰۳:۱۶
شاداب امیدوار

پنجشنبه که با مادرم رفتیم بازار خرید وقت برگشت داداش اولی و خانومش و خانوم ابریشمی رو هم دیدیم چون قرار بود ش بیان خونه ی ما من از داداش خواهش کردم اجازه بده خانوم ابریشمی با ما بیاد وقت برگشت وقتی سوار تاکسی شدیم داشتیم در مورد سریال بوی باران با هم حرف میزدیم که چطور فرشته زندست یا کی کشتتش؟ و این حرفا که راننده کاملا برگشت سمت ما گفت فیلم میگین یا واقعا؟! گفتیم بوی بارانو میگیم که ایشونم در بحث و بررسی سریال با ما همراه شدن متاسفانه

بعد دوباره چند روز پیش دوباره ک با زنداداش بزرگه و خانوم ابریشمی رفتیم خرید تا ایشون کفش تابستونی بخرن باز وقتی خواستیم تاکسی سوار شیم همون اقاهه نگه داشت و منو خانوم ابریشمی خیلی تعجب کردیم


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۸ ، ۰۳:۰۹
شاداب امیدوار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۷ تیر ۹۸ ، ۰۳:۰۰
شاداب امیدوار

وقتی خواهر زاده جان خانوم "ف" در کنار ما سال آخرشونو میگذروندن برای حل مشکل پشه کوره های سمج راهی پیشنهاد دادن

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۸ ، ۰۲:۵۲
شاداب امیدوار


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۸ ، ۰۱:۰۴
شاداب امیدوار

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۸ ، ۱۵:۲۰
شاداب امیدوار